چهارشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۷

خیلی دلم برات تنگ شده بود ولی اسمت یادم نمیومد که صدات کنم.

فیزیشک ©

بند کرده بود که تو که دکتری یه دوایی هم واسه پا درد من بده.
-ولی من که دکتر آدمیزاد نیستم
-هااا، پس دام پزشکی؟

دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۷

کلنا غزة


درست که بقول ساتگین چند روز دیگه همه چیز یادمون میره، ولی همین الانش که ماجرا داغه و ما جوگیر، چیکار می‌تونیم بکنیم؟

من که چیزی به ذهنم نمی‌رسه. فعلا که این تصویر روبرو رو بجای عکس پروفایلم توی فیس‌بوک گذاشتم. ضاهرا یه عده‌ای بشکل هماهنگ عکس پروفایلشون رو با تصویری که روش نوشته شده "کلنا غزة" عوض کردن، من نتونستم سر در بیارم که ماجرا دقیقا چیه و اون عکس رو هم هنوزپیدا نکردم.

اینم چند تا لینک از سیبیل طلا، آق بهمن و دوباره آق بهمن

When all dreams come true

مفتخرم باستحضار برسانم در چنین شب فرخنده‌ای، تلاشهای شبانه روزی اینجانب در بومی‌سازی فناوری تولید انواع سوپ و بوش (1) به بار نشست. این دستاورد که تکمیل آخرین حلقه از نیازهای پایه‌ای (2) بنده در امور خانه‌داری بشمار می‌آید، علاوه بر خلع ید دسیسه چینان ازامور شخصیه، استقلال و عزت انقلابمان را نیز بیمه نمود.

1) جرج شون رو عرض نمی‌کنم. یه جور سوپ کلم هست که اسمش رو ضاهرا از بورش گرفته ولی چغندراینا نداره. از نظر ترکیبات بیشتر شبیه این یکی سوپ روسی هست (شچی؟ من که نتونستم اسمش رو تلفظ کنم!). جالب این که چند روز پیش دوست کانادایی همین رو درست کرده بود و بهش هم بوش می‌گفت.

2) طبیعتا هنوز هیچ احساس نیازی به کارهایی شبیه گل‌دوزی، بافندگی، ساخت گل چینی و ... نکردم.

سه‌شنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۷

گرته برداری

گوزن منو ببین، ببین
یا


پ.ن: ایده از نارسیس (لینک نداره!)

دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۷

به من آورید یک دم صنم گریز پا را


از همون ولایت خودمون تا اینجا، هر کی هر کجا فال ورق برامون گرفته گفته: "دلاتون پیش همه ولی خودتون از هم دورین". آخه بالام جان ما که نصف دنیا رو زیر و رو کردیم. دیگه بن لادن هم بود باید پیداش شده بود.


عدالتت همینه دنیا

چند وقت پیش یه رادیوی آن‌لاین موسیقی فولکلور ترکی (استانبولی) به اسم رادیو ایز پیدا کردم که گه‌گاهی بهش گوش می‌کنم. چند روز پیش شنیدن ترانه‌ای از "سلدا باغجان" باعث شد که برم روی یوتیوب هم چندتایی از کاراش رو ببینم.

سلدا باغجان، خواننده‌ی معترض، ترانه نویس و فعال سیاسی ترکیه، تو سال 1948 تو شهر موغلا بدنیا میاد. فعالیتش رو تو زمینه موسیقی ازسال 1971، در حالی که دانشجوی قیزیک تو دانشگاه آنکارا بوده، شروع می‌کنه. دو تا نوار اولش حدود یک میلیون نسخه فروش می‌کنه. بخاطر فعالیتهای سیاسیش تو دهه‌ی 80 تحت فشار قرار می‌گیره و مدتی رو هم زندانی می‌شه. تو سال 2000 هم از یه تصادف رانندگی خیلی شدید جون سالم بدر می‌بره. (از ویکی‌پدیا)

ترانه‌های "کاتب! عرض حالم را چنین بر یار بنگار" و "عدالتت همینه دنیا"، از اولین کاراش هستن که تو سال 1971 منتشر شدن.




Adaletin Bu Mu Dünya

Güvenemem servetime malıma
Ümidim yok bugün ile yarına
Toprak beni de basacak bağrına

Adaletin bu mu dünya
Ne yar verdin ne mal dünya
Kötülerinsin sen dünya
İyileri öldüren dünya

Ne insanlar gelip geçti kapından
Memnun gelip giden var mı yolundan
Kimi fakir kim ayrılmış yarinden

Adaletin bu mu dünya
Ne yar verdin ne mal dünya
Kötülerinsin sen dünya
İyileri öldüren dünya

Kimi mecnun gibi dağda dolaşır
Kimisi de ölüm yok gibi çalışır
Kimi meteliksiz kimi milyona karışır

Adaletin bu mu dünya
Ne yar verdin ne mal dünya
Kötülerinsin sen dünya
İyileri öldüren dünya


من که ترکی استانبولی خیلی بلد نیستم ولی ترجمه تقریبیش باید همچین چیزی باشه:

عدالتت همینه دنیا

به مال و دولتم نمی‌تونم دل ببندم

با این حال و روز امیدی هم به فردا ندارم

خاک من رو هم در آغوشش خواهد گرفت


عدالتت همینه دنیا

نه مالی دادی نه یاری دنیا

تو مال بدایی دنیا

قاتل خوبایی دنیا


چه انسانهایی اومدن و از درت گذشتن رفتن

کسی هم هست که راضی از این راه رفته باشه؟

کی رو فقیر و کی رو جدا کردی از یارش


عدالتت همینه دنیا

نه مالی دادی نه یاری دنیا

تو مال بدایی دنیا

قاتل خوبایی دنیا


یکی مثل مجنون توی کوه‌ها سرگردونه

یکی هم، انگار که مرگی تو کار نباشه، مشغوله

یکی دو قرون هم گیرش نمیاد، یکی حرف از زیر میلیون نمی‌زنه


عدالتت همینه دنیا

نه مالی دادی نه یاری دنیا

تو مال بدایی دنیا

قاتل خوبایی دنیا


ترانه سراش، اگه اشتباه نکرده باشم، علی ارجان هست. متن ترکی ترانه رو از اینجا پیدا کردم. واسه ترجمه هم از این لغت‌نامه کمک گرفتم.

شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۷

مبارزه منفی

چاپگرهای دانشکده فقط یک رو پرینت می‌کنن که من بخاطر ملاحظات زیست محیطی! شدیدا ازش متنفرم. تنها کاری که می‌تونم بکنم اینه که اول یک رو پرینت می‌گیرم، بعد با دستگاه زیراکس یه نسخه پشت و رو ازش کپی می‌کنم و پرینت یک روی اولیه رو می‌ندازمش دور.

پنجشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۷

فضولی‌ه فضولی

شعر ترکی گفتن فضولی هم انگار مثل ترکی حرف زدن مجری‌های شبکه استانی بوده.

انگیزاننده

شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۷

یه لحظه دوریت هم واسه من غنیمته!

آخه چرا؟

می‌فرمایند که:
تو که خوشگل و ماهی‌، فدام بشی الهی!

اگه کسی سراینده یا خواننده اثر رو می‌شناسه بگه مرجع اضافه کنم تا خدای نکرده متهم به دزدی ادبی نشم.


استکبار مستمند

دیروز یکی از منشی‌های دانشکده ایمیل زده که بخاطر مشکلات اقتصادی برنامه‌ی مهمونی آخر سال دانشکده تغییر کرده: بجای اینکه ما غذا رو تهیه کنیم، هرکی با خودش یه چیزی بیاره، نوشیدنی رو هم رییس دانشکده بعهده می‌گیره.
خوب اگه زودتر فهمیده بودم اوضاشون اینقدر خرابه، این زکات فطره امسال رو می‌ریختم بحساب اینا.

بینی‌یایی سنجی

تو آدمای راست دست، معمولا دست راست کمی بزرگتر و قویتر از دست چپ هست و این احتمالا تنها توجیه منطقی برای گشادتر بودن سوراخ سمت راست دماغ هست.

جمعه، آذر ۲۲، ۱۳۸۷

دوهتور؟

حالا من هرچی بگم این فنلاندی، از زیر شاخه‌های ترکی‌ه، شماها فکرمی‌کنید که باز متوهم شدم.
اصلا خودتون ببینید: آرکیتهت، تهنیکان لیسانسیاتی، تهنیکان توهتوری و ...




سه‌شنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۷

استادی از اعماق تاریخ

این جماعت کیوبیکال بغلی دارن سعی می‌کنن به یه بنده خدایی بفهمونن که از هر جایی که به اینترنت دسترسی داشته باشه، می‌تونه ایمیلش رو هم چک کنه!

هوس

چای لب‌سوز با قند، از تو نعلبکی، و البته تو حالت دمر

سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۷

خائن ------ فیلم فارسی

حس آدمی رو دارم که اجیر شده بره از یکی زهرچشم بگیره، ولی کم کم شیفته‌ی اون طرف می‌شه.

دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۷

سرآشپز

-خوب مامان جان، حتما تخم‌مرغ بهش کم زدی که وا رفته.
-یعنی تخم‌مرغ هم باید بهش می‌زدم؟

به شرافتم قسم می‌خورم که نیمرو نبود.

جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۸۷

سبب یا مسبب

فردای عید شکرگزاری، بیشتر فروشگاه‌ها حراجی دارن. ملت از روز عید میرن تو صف وامیستن.

دیلین دادی

زبان ترکی از خانواده زبانهای التصاقی هست. یعنی ریشه واژه‌ها در اون بدون تغییر می‌مونند و واژه‌های نو با چسبوندن پسوندها درست می‌شن. بعضی کلمه‌ها ممکنه که چندین پسوند بهشون اضافه شده باشه و به تنهایی چیری شبیه یک جمله کامل باشند:

-داد: مزه
-دادانماخ: (مصدر فعل) عادت کردن، وابسته شدن و اعتیاد به چیزی (بواسطه مزه کردن اون چیز توی دهن!)
-دادانان: کسی که چیزی تو دهنش مزه کرده
-دادانانلار: جمع دادانان
-دادانانلاردان: از طایفه کسانی که چیزی تو دهنشون مزه کرده
-دادانانلاردانسان؟: آیا از طایفه کسانی هستی که چیزی تو دهنشون مزه کرده؟

ضرب المثل مرتبط:
-دادانانلاردانسان یا قودورانلاردان؟
از کدوم دسته‌ای؟ از اونایی که تو دهنشون مزه کرده یا از اونا که زنجیر پاره کردن؟

پ.ن: ترجمه‌ها مزخرف شدن. از معادلهای جایگزین استقبال می‌شود.

دوشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۷

من و این همه خوشبختی: محاله، محاله!

-اصلا باورم نمی‌شه، نه تنها اسمم یادش بود، حتی می‌دونست چطور اسپل کنه!
- خوب مگه با کردیت کارت حساب نکردی؟
- خوب چرا، چه ربطی ...

آلو یا یرآلما

قیمه بی سیب‌زمینی، قرمه با سیب‌زمینی؟

و غیره

لیست دوستام تو مسنجر تو چند تا پوشه مختلف دسته‌بندی شده: فک و فامیل تو یه پوشه، هم‌ولایتی‌ها تو یه پوشه، دوستای دانشگاهی تو چند تا پوشه دیگه و ...
یه پوشه‌ای هست این وسط که بطور تاریخی دیگران (others) اسم گرفته. حالا از وقتی که شروع کردم به دیدن سریال لاست، یه جورایی دارم ازشون می‌ترسم.

یکشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۷

Help me

از ترکی بلدایی که احتمالا اینجا رو می‌خونن، کسی می‌دونه معادل فارسی مناسب واسه "اکش" (فتحه، فتحه، سکون) و "آرواد یاریم" چی‌هست؟


جمعه، آبان ۱۷، ۱۳۸۷

هواخوری

شنیده بودم بگن فلانی هوا می‌خوره ولی ندیده بودم دیگه ظرف دربسته‌ی محتوی هوا رو بزارن توی یخچال.

پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۷

No Offence

زمونه‌ست دیگه عوض می‌شه. یه موقعی بود می‌گفتند: دختر یا خوشگله یا فیزیک می‌خونه.

پ.ن: اونم دانشجوی دکتری!



همینطوری

فرمودند که:
Accept your personality, or change it. Never ignore it.

Willi Graupner

پنجشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۷

کتاب فارسی

درباره جیره کتاب اولین بار چند ماه پیش تو وبلاگ بهار یه چیزایی خونده بودم، بعدش چند جای دیگه هم دیدم که دربارش نوشتن. یک ماه پیش عضو "جیره به درخواست"ش شدم و امروز اولین کتاب به دستم رسید.، گوش شیطون کر، تنها دو هفته توی راه بوده.

یکشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۷

Body of Lies

گلشیفته، خودش بود.

شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۷

- خوب، اینم از فروشگاه کول
- آلمانی‌ه این، نه؟
- آره فکر کنم. چطور مگه؟
- آخه صدراعظم سابق آلمان هم اسمش گرهارد شرودر بود.

پنجشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۷

نکن تو دهنت اون ملاقه رو!

یک سوم قاشق غذاخوری و یا چهار قاشق چایخوری!

شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۷

بابا! خوشتیپ!


خوب! حالا مگه چی شده؟ من از کجا باید می‌دونستم که این آینه نیست و شیشه‌ی یک طرفه‌ست؟



منبع

چهارشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۷

ما همگی گاندی‌ایم!



اون دایره فرمزه تو تصویر اول منم اون عددها هم رفقای فیس‌بوکیمن. تصویر دومی هم یه سری بچه معروف رو نشون میده.

پنجشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۷

در تاریخ ثبت گردد:

برای اولین بار پسری چینی و دختری غیرچینی با هم مشاهده گردیدند.


پ.ن: مشاهده صرفا در حد اینکه دور یه میز نشسته بودن و غذا می‌خوردن.
پ.ن2: برعکسش همه روزه مشاهده میشه.

جواب داد

خوب! حالا که دیده بالا سرم نباشه هیچ کاری نمی‌کنم مجبوره هرجا میره با خودش ببرتم.

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۷


گوزل کی اوز قدرین بولمدی جینایت‌ دی


(زیبارویی که قدر خودش رو نمی‌دونه، جنایت می‌کنه)

پ.ن: این رو رشید بهبودف خونده وانگار یکی دیگه هم قبل من نوشته.

پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۷

دیدم وقتی که گفتم واسه ناهار معمولا میرم خونه، هاج و واج موند. الان یادم اومد که بیشتر وقتا با خودش میریم بیرون یه چیزی می‌خوریم.

سه‌شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۷

گیرم که جو‌گیر شدی و آب‌گوشت هم بار گذاشتی، لابد می‌خوای سیریال تیلیت کنی توش؟

دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۷

جلوی ضرر رو از هرجا که بگیری...

می‌گفت که استاد راهنمای دوره‌ی دکتراش؛ که ضاهرا شیمی محاسباتی‌کار شناخته‌ شده‌ای هم هست؛ کارش رو ول کرده رفته یه بار زده.

جمعه، تیر ۲۱، ۱۳۸۷

چرخ، زندگی-۱

هیچ‌ وقت آسونتر نمی‌شه، فقط زودتر تموم می‌شه.*


* نقل به مضمون از یه قهرمان دوچرخه‌سواری، که نه اسمش یادم میاد و نه جایی که خوندمش.

سه‌شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۷

گوزل آقا گوزلیدی، بیر ده بیر چیبان چیخاتدی*

گل بود، سبزه هم اومد. تنها تفریحم دوییدن بود که اونم شکر خدا گند زده شد بهش: قرار شده با رییس بریم بدوییم.


* ترجمه: آقا خوشگله خیلی خوشگل بود، زد و یه دُمل هم در آورد.

چندش

حالا این که خیلی‌ها رمز اکانتهای همسرشون رو دارن بماند. بعضی‌هاشون حتی با شناسه اون یکی میان با آدم چت می‌کنن.
حالا خلوت (پرایوسی!) خودتون براتون مهم نیست، مال ما رو دیگه چرا بهم می‌زنید؟

دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۷

اینجه بل

یه نگاه به این ویدیو توی یوتیوپ بندازید:



شما رو یاد چیزی نمیندازه؟

این ویدیو بخشی از فیلم آلمانی هیمت3 هست و متن این صحنه اش رو ضاهرا یکی که اصلا ترکی هم بلد نبوده از روی این آهنگ معروف رشید بهبودف پیاده کرده.

جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۸۷

عجب دوره زمونه ای شده! طرف اطلاعیه داده واسه پست داک، بعد جزو شرایطش نوشته: «داشتن چهار سال تجربه پست داک».

پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۷

زیر و رو



نمی‌فهمم چرا تو آب گرم که میخوام زیر آب بمونم، میام روی آب، تو آب سرد که میخوام روی آب بمونم، میرم زیر آب.

چهارشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۷

اتصالی


هوا حسابی گرم بود، منم دیگه کاملا خسته شده بودم. تصمیم گرفتم که دو دور آخر رو به سریعترین شکلی که می تونم، تمومش کنم.

وفتی که تموم شد، بوی بخاری برقی سوخته می دادم.

دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۷

طبیعت!

هر وقت یه خورده زور زدم که ۹-۵* رو بکنمش ۸-۶، تو بهترین حالت شده ۱۰-۴.
هر وقتم که خواستم ۸ ساعت خواب رو بکنمش ۷ ساعت، شده ۹-۱۰ ساعت.

* ۹ صبح تا ۵ عصر ساعت کاریه معمول تو اینجاست.

یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۷

تا فینال رویایی ترکیه-روسیه دیگه چیزی نمونده.

جمعه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۷

خوبیت نداره

نمی دونم چرا اینو نمی شه همینجا گذاشت.

چهارشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۷

سرمایه‌گذاری هوشمندانه

بلطف درخشش تیم فوتبال! دانشگاه تو فصل قبل، تعداد دانشجوهای جدیدالورودشون بالای ۱۶ درصد رشد کرده. تازه ظرفیتشون پر شده و اعلام کردن که دیگه ثبت نام نمی‌کنن مگه نه همینطور خیل مشتاقان سرازیر بوده (+).

سوال تصویری

با توجه به تصویر وسایل شخصی دور ریخته شده از اتاق دانشجوبان تحصیلات تکمیلی، طول متوسط دوره دکتری دانشکده را تخمین بزنید.


دوشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۷

عقب مانده از گم شده

هیچی هم که نباشه فهمیدم چرا این جماعت هیچ مشکلی تو تلفظ اسمم ندارن.

جمعه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۷

و چقدر زود عادت میکنیم

تا همین چند وقت پیش حتی تصورش رو هم نمی تونستم بکنم که یه روزی بخوام تو یه لیوان نیم لیتری چایی بخورم .

پ.ن: بر خلاف تصور عمومی که وجود داره، ترک بودن اصلا به چای لیوانی خوردن نیست، بیشتر به اینه که صبح تا شب (یا شب تا صبح) همش در حال چایی خوردن باشی، گیریم که تو یه استکان کمر باریک.



پنجشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۷

کافیه دستت رو دراز کنی و ...

همیشه از جوراب بخاطر تقارن چپ و راستش خوشم میومده. اینکه هر لنگش رو به هر پات که خواستی می تونی بپوشی واقعا زیباست.
و تازگی ها کشف کردم که داشتن شش-هفت جفت جوراب کاملا یکسان چقدر زیباتره.

دوشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۷

حالا باز خوبه که هم رفتنی سرازیری بود، هم برگشتنی.

۱۵ دقیقه پایانی

دیگه تمومه، همش ۳ مایل دیگه مونده، منم که دارم ۱۲ مایل در ساعت می‌رم، پس یه ربع دیگه رسیدم.
۱۰ دقیقه بعد: خوب همش ۲ مایل دیگه مونده، منم که دارم ۸ مایل در ساعت می‌رم، یه ربع دیگه رسیدم.
۱۰ دقیقه بعد: خوب همش ۱ مایل دیگه مونده، منم که دارم ۴ مایل در ساعت می‌رم ...
.
.
.
خوب دیگه چیزی نمونده، منم که دارم ‌میرم!

پنجشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۷

میگه که اول باید مقاله رو نوشت، بعدش نشست محاسباتش رو کرد.

سه‌شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۷

Distraction

واسه اینکه بتونید روی کارتون تمرکز کنید بالاخره تصمیم می‌گیرید که کامپیوتر رو خواموش کنید. حالا که می‌خواهید کارتون رو شروع کنید تازه یادتون میاد کاری که از صبح می‌خواستید روش تمرکز کنید و نمی‌تونستید تایپ یه گزارش بوده.

دوشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۷

فقط در حد مثبت بی نهایت های خیلی کوچیک صادقه!

شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۷

داره یه چیزایی یادم میاد!

اینم از زندگی قبلی من:

Your past life diagnosis:
I don't know how you feel about it, but you were male in your last earthly incarnation. You were born somewhere in the territory of modern Turkey around the year 1350. Your profession was that of a librarian, priest or keeper of tribal relics.
Your brief psychological profile in your past life:
You always liked to travel and to investigate. You could have been a detective or a spy.
The lesson that your last past life brought to your present incarnation:
Your lesson is to develop a kind attitude towards people, and to acquire the gift of understanding and compassion

جالب بود کلا!

لینکش رو اینجا دیدم.



منم و چند تا چینی

چهارشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۷

معتقده وقتی که تو مسافرت بوده دزد اومده خونش و تنها چیزی که برده یه کتاب مغناطیس بوده.

وقتی که یکی، مثلا رییس‌تون داره حرف می‌زنه و شما بدون توجه فقط دارین مثل بز اخوش سرتون رو تکون میدین، فقط حواستون باشه که وقتی برگشت و گفت: «احمقانه‌ترین کاری که من کردم ... بوده» یک دفعه زبون باز نکنید و بگید: «بله کاملا همین طورهست» همچنان مثل سابق سرتون رو تکون بدین کافیه

سه‌شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۷

گندیدن نمک

بو گیری که بوش همه جا رو گرفته

یکشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۷

موز کال

چیزی بود ما بین ریواس و چاغاله بادوم. با نمک بدک نشد.

پنجشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۷

برو ببین من کیم

The Main Statement of the Institute:
According to the history, astronomy science is related to Muslims and Iranians from hundreds years ago, and Iranian scientists’ discoveries and innovations confirm this matter in the Middle age of Europe and before the continent America was discovered

سه‌شنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۷

خوب ببم جان، نون تموم شد كه شد، صف رو چرا بهم میزنید؟


پ.ن: هفته پیش ترم بهاره تموم شد. دیگه چراغهای دانشکده رو هم خاموش کردن!

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۷

پست داک کمیکز!

-من فکر می‌کنم که بهتره از این به بعد هر روز همدیگه رو ببینیم و درباره پیشرفت کار با هم بحث کنیم. البته این هفته سرم یکم شلوغه: یه مهمون دارم، ورقه بچه‌ها رو هم باید تصحیح کنم و نمره‌هاشون رو رد کنم.
-هفته بعد رو هم که نیستید انگار؟
- نه هفته بعد رو کلا اینجا نیستم. ها تا یادم نرفته، بعدشم قراره یه ماه برم مسافرت.

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۷

Nutrition Facts

Calories:0
Total Fat: 0g (0% DV)
Sodium: 0 mg (0% DV)
Total Carb.: 0g (0% DV)
Sugars: 0g
Protein: 0g

بعد زیرش نوشته:
Percent Daily Values (DV) are based on a 2000 calorie diet

یعنی حواستون باشه که اگه مصرف روزانتون ۲ کالری بود اون درصد ها با دقت محاسبات ما می‌تونن غیر صفر بشن.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۷

دلگرمی

- ببین! من رو نقشه نگاه کردم، تا این رُچپُرت‌ی که میگی ۲۵ کیلومتر راهه، با دوچرخه نمی‌تونیم بریم و برگردیم.
- نترس بابا! ۲۵ تا فاصله مستقیم تا اونجاست. مسیری که ما می‌خوایم بریم ۴۰ کیلومتره.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۷

ساعتگرد یا پادساعتگرد

معمولا یه قاشق شکر می‌ریزم تو لیوان و چای یا قهوه رو می‌ریزم روش. عجیب اینه که هر وقت همش نمی‌زنم شیرینیش بیشتر از وقتایی میشه که همش میزنم.
فکر کنم باید جهت هم زدنم رو عوض کنم.

منشی داشت با بلندگوی مرکزی دانشکده پرتقال می‌فروخت که اوستا اومد تا منو برسونه دروازه شمرون، چون عجله داشت خودش سریع کالسکه دخترم رو ورداشت و تا ماشین برد. تو همین گیر و ویر خدا بیامرز مامان بزرگمم از راه رسید و رفت تو ماشین که اونم تا یه جایی برسونیمش!
از خواب پریدم و راه افتادم سمت دانشکده ولی تو مسیر همش به فکر این بودم که پول خرد همرام نیست و باید اسکناس بیست و یک دلاری که همراهم هست رو خرد کنم.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۷

پنج دقیقه‌ای از سخنرانیش گذشته بود که شروع کردم به شمردن. خیلی امیدوار بودم که به صد تا برسه ولی اون تونست تو یک ساعت باقی مونده ۲۹۹ بار بگه: «یو نو».

یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۷

پولون وار؟

دوئت «ولی» و «تللی» شاید یکی از زیباترین و بیاد ماندنی ترین صحنه های شاهکار آرشین مال آلان باشه




جمعه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۷

کشف امروز

«کوکاکولا» هم که طعم زمزم میده!

هرچه بیشتر بهتر

و من همیشه در تعجب که چرا بعد لیسانس دیگه درس تو کلم نرفت.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۷

از پشت تلفن میگه: با خانمتون تشریف میارید وسایل رو ببینید؟

خواستم بگم: آخه مرتیکه #@$%! صدای من کجاش شبیه آدمای زنداره؟

بیخیال شدم و گفنم شاید اون بدبخت تقصیری نداره و این چند وقته صدام کلفت شده.

سبب چیست زیباتر شدن زیبارویان اینجا در بهار را؟


پ.ن: اینجا یی ها زمستونا اینطوری میشن ولی اینجا یی ها هیج وقت.
پ.پ.ن: اینجا هم که اون موقع‌ها حالیم نبود.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۷

بلاهت

منتظر یه بسته پستی‌ام که قرار بوده دیروز برسه. دو روزه صبح‌ها با عجله میام دانشکده، یکی دو ساعتی منتظرش می‌مونم و دم ظهر یه ای‌میل می‌گیرم که «آمدیم نبودید» و شروع می‌کنم به بد و بیراه گفتن. تا اینکه الان دوباره سفارش رو چک کردم و دیدم اشتباهی آدرس خونه رو بهشون دادم.

بزرگداشت

الان دبدم که روز تولد من رو تو چین بعنوان روز مجردها جشن می گیرن.

0*1=n*0

پروژههِ هیچ پیشرفتی نکرده بعد اوستاهِ اومده میگه: فکر کنم بد نباشه کنار این یه پروژه دیگه هم شروع کنی!
خواستم بگن با این مدل کار کردن من 10 تا کار دیگه هم اگه بخوای می تونیم شروع کنیم.

پنجشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۷

Check for updates: Weekly

دو سه روز پیش یه نموره! ورزش کردم، الان تازه تازه بدنم داره درد می‌گیره. انگار گیرنده‌های حسیم تاخیر فاز چند روزه دارن.

Give everyone a gift... live alone

ضاهرا این شعار مجتمع مسکونی ماست.

نستالژی پنجره


ساختمونی که راهروهاش پنجره نداره رو باید گِل گرفت.

یکشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۷

موقع شستن ظرفهای شام، تازه یادت میاد که همین یکی-دو ساعت پیش ناهار خورده بودی.

سه‌شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۷

بیکار

با زن و یه بچه چهار-پنج ساله پا شده اومده اینجا فوق بخونه!

کازانواها۲

اوستا: راستی! یه دختر برزیلی داره برای چند ماه میاد تو گروهمون.
من: :دی‌ی‌ی (نیش تا بناگوش باز)
زن اوستا: اِاِاِ، چیزی نگفته بودی؟
اوستا: چون لزومی نداشت بگم. داره با شوهرش میاد.
من: :م‌م‌م (لب ولوچه تا کف اتاق آویزون)

شنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۷

کازانواها

وقتی که اوستا ایتالیایی و شاگرد ایرانی باشه:
- راستی می‌دونستی یه دختر ایرانی خوشگل امسال اینجا اپلای کرده؟
- جدی؟ ببین! پس به این یکی* دیگه حتما باید پذیرش بدینا!


* این دانشکده فکستنی ما که سالی ده تا دانشجوی تحصیلات تکمیلی هم نمیگیره و از سال 91 تا 2006 هم ضاهرا هیچ ایرانی نداشته نمیدونم یهو چی شده که بیشتر از ده تا ایرانی براش اپلای کردن.

سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۷

در گیر و دار گیرو

-میشه یه «گیرو»* لطف کنید؟
-چی؟ نمی‌دونم اینی که میگی چی هست.
-!!! اصلاً واسه خوردن چیا دارین؟
- سالاد داریم، گیرو داری...
-همین، همینی که میگی، یه دونه از همینا بده.

* همون «دونر» ه

دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۷

آخر هفته نوروزی

طی یک جنون آخر هفته ای، همه قسمتهای پخش شده مرد هزار چهره رو دیدم. ده قسمت اولش رو از آریان ورلد و قسمت یازدهم که همین امشب پخش شده و هنوز اونجا نبود رو از ایران پراود دیدم. کم و بیش شبیه کارای قبلی مدیری، پر از تیکه های باحال و تیکه های لوس بود. بنظر من که چند قسمت وسطش (قسمتهای بیمارستان و نیروی انتظامی) جالبتر از بقیه و دو سه قسمت اخیرش کاملا بیمزه بودن.

شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۷

هوو

دیروز دیدم اوستا آگهی زده که پست داک جدید می خواد. خوشم میاد که زود حساب کار دستش اومده و فهمیده که من کار کن نیستم.

پنجشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۷

ماتریس غیر قطری

یه روز از زمین و زمون شاکی‌ای و از رشته و شغل و کل زندگیت حالت بهم می‌خوره، فرداش، با قطری شدن یه ماتریس خودت رو خوشبخت‌ترین آدم روی زمین می‌دونی!


پ.ن: این ماتریس میتونه حتی یه ماتریس چهار در چهار باشه.


دوشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۷

فرزند سلف

هرچند که الان دیگه چهارمین سالیه که از خونه دورم و تنها زندگی! می کنم ولی همش چند ماه هست که مجبور شدم آشپزی کنم. غداهایی که درست می کنم هیچ شباهتی با غذاهای مامانم ندارن ولی همش احساس می کردم که طعم و ظاهرشون خیلی برام آشناست. الان بالاخره فهمیدم که این همون طعم و شکل آشنای غذاهای سلف دانشگاست.



پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۷

یک سبد سیر تقدیم تو باد!

سفره هفت سین کاج سفید+:





Post-conferential depression, as usual

چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۶

Novruz Bayramız Mubarək Olsun

حرف‌های دلنشین خدابیامرز عزیزه مصطفی‌زاده (*) درباره نوروز (البته ویدیو به ترکی هست):



- قسمت اول ویدیو رو هم می‌تونید اینجا ببینید.
* اه اه اه، سوتی اساسی دادم. این بنده خدا عزیزه جعفرزاده هست و عزیزه مصطفی‌زاده خواننده هستش.

دوشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۶

از آرای همش باطله تا همشهری های دمشون گرم

1- اگه اشتباه نکنم میزان مشارکت مردم آذربایجان تو انتخابات بیشتر وقتها پایینتر از متوسط کشوری بوده (مثلا چهل و پنج درصد تو مجلس هفتم و پنجاه و دو درصد تو همین دور +). این مسئله بخصوص توی تبریز خیلی شدیدتر هست. از یک میلیون و دویست هزار نفر واجد شرایط تو حوزه تبریز، اسکو و آذرشهر+ تنها یک سوم شرکت کردن که البته فکر کنم همین هم خیلی بیشتر از دور قبل باشه.
2- نکته جالب تو نتایج تبریز این هست که طبق اعلام وزارت کشور سه نفر تونستن تو همون دور اول برن به مجلس (آمار اصلاح شده رو ببینید). شرط انتخاب شدن تو مرحله اول کسب حداقل یک چهارم آرای صحیح هست. از اونجایی که نفر دوم و سوم تنها تونستن چیزی نزدیک به بیست درصد کل رای ها رو بدست بیارن، با فرض صحت ارقام ونتیجه گیری وزارت کشور، میشه نتیجه گرفت که تعداد خیلی زیادی از رای های ریخته شده به صندوق رای باطله بودند. با توجه به رای نفرات سوم و چهارم لیست میشه براحتی محاسبه کرد که حداقل 23.5 درصد (تقریبا 97 هزار رای) و حداکثز 43.5 درصد (تقریبا 178 هزار رای) رای ها باطله بوده. چیزی که کاملا عجیب و دور از ذهن هست.

3- این همشهری های منم نمیدونم چی شده که شدیدا اصلاح طلب شد؟
اون از اول شدن دکتر معین تو انتخابات ریاست جمهوری در حالیکه تو همه جای آذربایجان (شرقی، غربی، اردبیل و زنجان!) به مهرعلیزاده رای داده بودن. الان هم که جناب آقای سیروس سازدار که ضاهرا کاندیدای ائتلاف اصلاح طلب ها بوده تونسته سی درصد آرا رو بدست بیاره و تو همون دور اول انتخاب بشه +. این بنظر من یه رکورد بحساب میاد. تو مرند همیشه خدا بیست-سی نفری نامزد میشن و از اونجایی که تقریبا هر کس با یه کدوم از اینا فامیلی، رفیقی یا هم ولایتی چیزی از آب درمیاد، رای ها تو دور اول به شدت تقسیم میشن. از انتخابات مجلس سوم به اینور رو که یادم میاد همیشه انتخابات به دور دوم می کشید (مجلس اول رو نمی دونم ولی برای مجلس دوم هم فکر می کنم که همینطور بوده).
نماینده اصولگرای! فعلی و برادر زن جناب آفای رییس مجلس هم که تو دور قبل با ابطال نتایج و هزار تا گربه آرایی! (پیشیک بزماخ) دیگه تونسته یود تو میان دوره ای خودش رو بچپونه تو مجلس 20% آرا رو بدست آورده. پسرخاله عزیز ما هم که ما هنوز نفهمیدیم کدوم طرفی هست برای چهارمین بار هم نتونست به آرزوش برسه و با 17.5 درصد سوم شد.

پ.ن: ضاهرا ایسنا خبرش رو درباره نتایج تبریز حذف کرده. این لینک مردمک هست و تصویر نتایج از سایت مردمک:



پ.ن۲: کل آرای تبریز ۴۰۲۷۵۷ تا و آرای صحیح ۳۸۲۴۸۰ تا بوده پس فقط ۵٪ آرا باطله بوده و تنها نفر اول بطور مستقیم به مجلس راه پیدا کرده +.

جمعه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۶

همه با هم بدهیم

ما که فعلا از فیض رای دادن محرومیم شماها لطف کنید و به نیابت از طرف ما هم بدین.
هرچند با افاضات بعضی ها تقریبا مشخص هست که مجلس آینده صرفا قراره راه رو برای خدمت دولت خدمتگزار کنونی هموارتر کنه. آخه این مجلس هقتمی های نامرد تنها کارشون سنگ انداحتن تو این راه بود.

یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۶

خُل شدگی

دیشب خواب دیدم که با یه کشتی چوبی قدیمی و درب و داغون بهمراه کلی از فک فامیل و آشناها از مرند راه افتادیم داریم میریم تهران. بعدش نمی دونم تو صوفیان بود یا تبریز بود کجا بود که کشتی نگر داشت رفتیم تو شهر یکم گشتیم و خرید اینا کردیم. بعد که برگشتین هرچی سوئیچ زدیم کشتی روشن نشد که نشد.

شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۶

وراجی

این چند وقته کل حرف زدنم با تقریب نسبتا خوبی شامل این موارد میشه:
- ترکی: یک روز درمیان، ده دقیقه، پای تلفن با مامان
- فارسی: شنبه ها، 2-3 ساعت، با ایرانیهای مقیم کلمبیا
- انگلیسی: روزی 6 بار "های" و 3 بار "تنکس" به مردم کوچه خیابون
-ایتالیایی: صبح به صبح "چاو" به هم گروهی چینی
-عربی: روزی 15 تا 17 رکعت

تبصره1: اضافه بر "های" و "تنکس" فوق، روزایی که استادم رو می بینم (یا در واقع استاده میاد منو می بینه) این کلمات هم هر کدوم حداکثر یک بار استفاده میشن: "یس"،"اهم"، "اکی" و "سی یو"

تبصره2: البته آدم ذاتا وراجی مثل من تو همچین شرایطی صبح تا شب با خودش حرف میزنه که از اونا صرف نظر شده.

جمعه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۶

می سوزم

تیغش فکر کنم دندونه دار بود!

عجب!

یک سخنگوی دولت اسرائیل گفت که "تروریست ها سعی دارند شانس صلح" را تخریب کنند. (لینک)

پنجشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۶

Random Dating

Again a nice quote from "Incoherently Scattered Ponderings":
"Poster presentations smell of desperation. It's a little like a guy walking up to random women on the street asking each of them if they would go out with him."

Unfortunately I'm a miserable poster presenter.
s

چهارشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۶

خرج داره

ایشون میگن که طبق برآورد بنیاد ملی علوم هر مقاله فیزیک بطور متوسط هفتاد هزار و هر پرل بالای صد هزار دلار خرج ورمیداره.

-خدا خیرش دهاد که عذاب وجدانم کمی کم شد. با این حساب برا دو سال آینده، یه مقاله هم از سرشون زیاد خواهد بود.
- از این به بعد هم دیگه برا حقوق ماهیانه کار نمی کنیم و مفاله کنترات! ور می داریم

یکشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۶

گلمین ده گلمز

بعد چند هفته اینور اونور کردن بلاخره فرصتی جور میکنید که برید خرید. صبح یه روز تعطیل پا میشید، حتی قبل بیرون رفتن از خونه مطمئن میشید که باندازه کافی پول خورد برای اتوبوس همراهتون برداشتید و از خونه میزنید بیرون. یک ساعت بعد، همین که رسیدین به مال، تازه یادتون میاد که کیف پولتون توی خونه جا مونده. اتوبوس بعدی یک ساعت دیگه میاد و تنها کاری که میتونید بکنید اینه که، بدون ترس از وسوسه شدن برای خرید، برید و یه دل سیر جنسهای فروشگاه ها رو نگاه کنید.

چهارشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۶

شام

-پختن: 35 دقیقه
-خوردن: 3 دقیقه
-شستن: 15 دقیقه

تنها نکته امیدوار کننده اینه که اثرش تا فردا صبح می مونه.

سه‌شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۶

رنگ رخساره و پست وبلاگ

پست وبلاگ خبر می‌دهد از سر ضمیر

کشفیات ۱

تازه تازه داره دستم میاد که از چه سبک فیلمهایی خوشم میاد: فیلمهایی که بازیگراش با لهجه بریتیش حرف بزنن.

شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۶

Polygamy OR Polyandry

از آنجا که یک زن مستقل از اینکه چند شوهر داشته باشد به دفعات معدودی می تواند فارغ شود، چند شوهری باعث کنترل رشد جمعیت می شود. همچنین چند پدر معمولا امکانات بهتری را می توانند برای یک کودک مهیا کنند در حالی که یک مرد با چندین همسر، معمولا فرزندان بیشتری داشته علاوه بر تسریع رشد جمعیت امکانات کمتری نیز برای هر کدام از فرزندان اختصاص می یابد. (+)

سایر مزایا رو می تونید اینجا ببینید.

آنا دیلی

از دیروز همش می‌خواستم درباره روز جهانی زبان مادری یه چیزی بنویسم ولی الان نه حسش هست و نه وقتش. فعلا این شعر شهریار رو که زحمت تایپ کردنش رو هم زن متولد ماکو (قایا قیزی) قبلا کشیده اینجا میذارم:


تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته کلی دیل اولماز
اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز

اؤز شعرینی فارسا – عربه قاتماسا شاعیر
شعری اوخویانلار ، ائشیدنلر کسیل اولماز

فارس شاعری چوخ سؤزلرینی بیزدن آپارمیش
« صابیر » کیمی بیر سفره لی شاعیر پخیل اولماز

تورکون مثلی ، فولکلوری دونیادا تک دیر
خان یورقانی ، کند ایچره مثل دیر ، میتیل اولماز

آذر قوشونو ، قیصر رومی اسیر ائتمیش
کسری سؤزودور بیر بئله تاریخ ناغیل اولماز

پیشمیش کیمی شعرین ده گرک داد دوزو اولسون
کند اهلی بیلرلر کی دوشابسیز خشیل اولماز

سؤزلرده جواهیر کیمی دیر ، اصلی بدلدن
تشخیص وئره ن اولسا بو قدیر زیر – زیبیل اولماز

شاعیر اولابیلمزسن ، آنان دوغماسا شاعیر
مس سن ، آبالام ، هر ساری کؤینک قیزیل اولماز

چوخ قیسسا بوی اولسان اولیسان جن کیمی شئیطان
چوق دا اوزون اولما ، کی اوزوندا عاغیل اولماز

مندن ده نه ظالیم چیخار ، اوغلوم ، نه قیصاص چی
بیر دفعه بونی قان کی ایپکدن قزیل اولماز

آزاد قوی اوغول عشقی طبیعتده بولونسون
داغ – داشدا دوغولموش ده لی جیران حمیل اولماز

انسان اودی دوتسون بو ذلیل خلقین الیندن
الله هی سئوه رسن ، بئله انسان ذلیل اولماز

چوق دا کی سرابین سویی وار یاغ – بالی واردیر
باش عرشه ده چاتدیرسا ، سراب اردبیل اولماز

ملت غمی اولسا ، بو جوجوقلار چؤپه دؤنمه ز
اربابلاریمیزدان دا قارینلار طبیل اولماز

دوز واختا دولار تاختا – طاباق ادویه ایله
اونداکی ننه م سانجیلانار زنجفیل اولماز

بو « شهریار » ین طبعی کیمی چیممه لی چشمه
کوثر اولا بیلسه دئمیرم ، سلسبیل اولماز

سه‌شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۶

انگیزه

نمی‌دونم کسایی که تنهایی زندگی میکنن چطور میتونن وسایل خونشون رو جابجا میکنن.

اگه روزی حاضر به زندگی مشترک با کسی بشم قطعا مهمترین انگیزه‌ام همین مسئله بوده.

دوشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۶

اوز دردیم اوزومه بس دییردی ...

من خودم کم عذاب وجدان داشتم حالا این پسره هم اومده اینجا داره عینهو تراکتور کار می‌کنه.

- مقدار مصرف: ۲ عدد هر ۴ ساعت یک بار.
- حداکثر مقدار مصرف مجاز: ۸ عدد در ۲۴ ساعت.
پس نتیجه می‌گیریم: ۴=۶=۲۴/۴

تو سی و چهار ساعت گذشته بیست و یک ساعت خوابیدم و هنوز بشدت خوابم میاد.

پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۶

My first Valentine


یه پاکت نامه بود!

توش یه کارت تبریک!

لاش۳۰ تا قلب سرخ!

و

"Happy Valentine's Day"










ولی پایین تر:

from the College of Arts and Science!

Dean X. Y

سه‌شنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۶

Global warming

73.8F (23.2C) ! Thank you, everyone. I like it

شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۶

بهم می گه: یکم روی این مسئله فکر کن!
خواستم بهش بگم: فکر؟ چطوری؟ من که اصلا یاد نمیاد آخرین باری که به چیزی فکرکردم چند سال پیش بوده!

حالا یه اتفاقیه افتاده! من نمیفهمم چرا همه دارن اینقده کشش می کنند. یعنی تو اون کانادا یه ریش سفید پیدا نمی شه بره پا در میونی کنه؟ بابا اصلا یکی دختره رو برا همین پسره خواستگاریش کن قضیه به خیر و خوشی فیصله پیدا کنه.
بعدشم اینا واقعا اینقدر ابلهن که نمی تونند یه موضوع به این سادگی رو درک کنن که جان و مال و ناموس اینا برای ما حلاله؟

چی نخوندم؟

انگاری بازار این بازی‌های وبلاگی هنوزم گرمه. پینوکیو منم به بازی کتابهای ناتمام دعوت کرده از قدیم هم که گفتن: "چاغیریلان یره عار المه، چاغیریلمیان یره ده دار المه". البته اگه بازی برعکس بود خیلی آسونتر می شد چون کتابهایی که تا ته خوندمشون به آسونی شمارش پذیرند.
اینها مشتی هستند نمونه خروار:
- تقریبا همه کتاب داستانهایی که تو دوره ابتدایی داشتم بجز اونایی که همش نقاشی بود و تو هر صفحش یکی دو تا جمله بیشتر نداشت. "سگ کوهنورد"! و "مورچه و زنجره" مثالهای بارزی از کتابهای ناتمام این دوره‌اند.
- کتاب "اصلی ایله کرم" رو اگه اشتباه نکنم تو همون سالهای اول مدرسه با کلی شور وشوق از یه دست فروش خریدم. تا همین چند سال پیش هم هر چند وقت یکبار دستم می‌گرفتم ولی چند صفحه بیشتر نمی‌تونستم جلو برم. هم فونتش ناجور بود هم ترکیش ناروون. هنوزم تو کف اینم که بلاخره آخر قصه چی میشه.
- "طاعون" و "بوف کور" رو حتی بعید می‌دونم که صفحه اولشون روهم تونسته باشم تموم کنم.
- "تاریخچه زمان" رو فکر کنم که سال اول دبیرستان و تو اوج عشق به فیزیک گرفتم ولی افسوس که هیچوقت نتونستم از صفحه بیست ام-سی‌ام‌ جلوتر برم. احتمالا اگه خودم رو مجبور می‌کردم و تا تهش رو می‌خوندم الان کارم به اینجا نکشیده بود.
- خودم رو خفه کردم که "حسین وارث آدم" رو تموم کنم ولی نشد.
- "یک مرد" رو تابستون دو سال پیش تو تهران گرفتم. دو سه هفته‌ی اونجا بودنم تموم شد ولی کتابه تموم نشد. زیادی گنده بود و نمیصرفید با خودم ببرم.
- دوره دو جلدی "تبریز مه آلود" رو تقریبا دو ماه پیش هدیه گرفتم وقت نشد بخونم و اونام بدلیل حجیم بودن تو تهران جا موندند.
- "قلعه سفید" و "زندگی نو" پاموک رو با چنان عذابی تمومشون کردم که اگه ناتموم می‌موندند سنگین‌تر بود.

- اسم بردن از کتابهای درستی خلاف قانون بازیه خوب منم اسم نمی‌برم: تقریبا همشون.

توپ قبلا تو زمین باغ بهار و دانا انداخته شده ولی هنوزکه چیزی ننوشتن. روزنوشت‌های فنلاند و هویجوری رو هم من دعوت می‌کنم باشد که اجابت نمایند.

جمعه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۶

سوال پزشکی

کسی می دونه که قارچ رو خام خام میشه خورد یا نه؟
یه چند وقتی هست که می ریزمش توی سالاد. چیز خیلی مزخرفی می شه. هرچی هم فکر میکنم یادم نمیاد که قبلا جایی خامش روخورده باشم. گفتم شاید خطرناک باشه اصلا.

پنجشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۶

سقوط

چند وقتی هست که از حاجی به برادر تنزل پیدا کرده ام.

یکشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۶

میوه ها رو از پشت ماشین آوردم وگذاشتمشون توی یخچال تا گرم بشن.

جمعه، دی ۱۴، ۱۳۸۶

سبز دریایی

تازه متوجه شدم که یه چند وقتی‌ه کاملا ناخواسته شیفته‌ی رنگهایی تو مایه‌های
458B74
شدم. در حالی که از بچگی عاشق امثال
8B0000
.بودم
یعنی این چه معنی می‌تونه داشته باشه؟

There isn't any formula or method. You learn to love by loving. Aldous Huxley


پنجشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۶

Merda Posta It...

کتابهایی رو که قبل از اومدنم تو یه دفتر پستی تو پیزا تو جعبه‌های مخصوص خودشون بسته‌بندی کرده و به آدرس جدیدم تو اینجا فرستاده بودم و فکر نمی‌کردم که بیشتر از دو هفته رسیدنشون طول بکشه بالاخره امروز بعد از پنج هفته تو یه جعبه جدید رسیدن. کتابها به یه وضعی در اومدن که فکر کنم یا هواپیمایی که حملشون می‌کرده اون وسطا یه دور سقوط کرده یا کشتی حاملشون غرق شده. باید یه دور بدمشون به خشک‌شویی.

پ.ن: تازه متوجه شدم که یه چند تاش هم گم و گور شدن.

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۶

ٌDammit

تا من باشم دیگه گول طول و عرض جعرافیایی رو نخورم. نیازی به گفتن نداره که تا کجای آدم می‌سوزه وقتی یکی از دغدغه‌های مهمت تو پیدا کردن کار شرایط آب و هوایی محل باشه بعد هر روز ببینی جایی که هستی از همه جاهایی که تا حالا بودی همه جاهایی که تو ذهن داشتی واسه رفتن و همه جاهایی که دوست یا رفیقی توشون داری سردتره. بی انصاف سوزناکترش تو اینه که دوستان اسکاندیناویایی و کانادایی هم ضاهرا وضعشون بهتره بعلاوه اینکه تابستونای خنکی هم دارن اونوقت اینجا