دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۴

جلل الخالق

ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع ع !!!!
بابا دمت گرم، من دیگه کاملا کم آوردم.
ففط همون آقا روان شناسه با این افاضات جدید، تشخیص دقیق بیماری ایشون رو لطف کنن.

یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۴

الان دیدم خیلی وقته چیزی ننوشتم البته یه چیزایی نوشته بودم ولی انگار یادم رفته پستش کنم حالام که دیگه تاریخ مصرفش گذشته


پنجشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۴

How High

Madona, Confessions on a Dance Floor

How high are the stakes
How much fortune can you make
How high are the stakes

How much fortune can you make
It's funny, I spent my whole life wanting to be talked about
I did it, just about everything to see my name in lights
Was it all worth it
And how did I earn it
Nobody's perfect, I guess I deserve it

How high are the stakes
How much fortune can you make
Does this get any better
Should I carry on
Will it matter when I'm gone
Will any of this matter

It's funny how everybody mentions my name
They're never very nice
I took it, just about everything except my own advice
Was it all worth it
And how did I earn it
Nobody's perfect, I guess I deserve it

How high are the stakes
How much fortune can you make
(Nothing lasts forever)
Does this get any better
Should I carry on
Will it matter when I'm gone
(Doesn't make a difference)
Will any of this matter

How high, does it make a difference
Nothing lasts forever
Should I, will it matter when I'm gone
Will any of this matter

How high are the stakes
How much fortune can you make
Should I carry on
Will it matter when I'm gone

How high are the stakes
How much fortune can you make
Does this get any better
Should I carry on
Will it matter when I'm gone
Will any of this matter

How high are the stakes
(How high, does it make a difference)
Nothing lasts forever
Does this get any better
Should I carry on
(Should I, will it matter when I'm gone)
Does it make a difference
Will any of this matter
How high are the stakes
How much fortune can you make
Should I carry on
Will it matter when I'm gone

How high are the stakes
How much fortune can you make
Should I carry on
Will it matter when I'm gone

جمعه، آبان ۲۷، ۱۳۸۴

خودتی!

همین یه فقره رو تو پرونده هسته ای! کم داشتیم.
جداً یعنی اینا فکر می کنن طرفاشون اینقدر خرن؟: "ايران اعلام کرده که اين طرحها را بدون اينکه خود بخواهد دريافت کرده است."!!!!


جمعه، آبان ۲۰، ۱۳۸۴

زندگی

"دوست عزيزم! دنياي تئوري ها دنياي تيره و تاري است. تنها درخت سرسبز زندگي است كه زيباست."
گوته.
لینک از وبلاگ۱۹۸۴ به نقل از دکتر بشیریه

دوشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۴

اوباش ایرانی

عصر دو نفر از اوباش ایرانی آمدند من را کشتند و رفتند، چون ایشان را ندیده‌ام نمی‌توانم مشخصات‌شان را ذکر کنم فقط می‌دانم آمده‌اند و این عمل را انجام داده‌اند.

پنجشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۴

عید آمد و عید آمد...

عید همگی مبارک٬ نماز روزه‌هاتون هم قبول. من امسال هم (مثل سال پیش) اول و آخر ماه رو با اجتهاد خودم اعلام کردم. به هرحال سی روز شد دیگه٬ فقط خدا کنه Translational Invariant هم باشه.
تو ایران هم انگاری این شیخ دیشب ماه رو دیده٬ عمراً اگه اونجا دیده شده باشه. شاید برادران بولیوی‌یایی٬ شیلی‌یایی چیزی راپورتش رو داده باشن. البته با این ساعتی هم که گفته٬ اونجا اون موقع مردم داشتن حموم آفتاب می‌گرفتن.

راستی! خواهشن٬ میشه این ایتالیا رو دیگه بیخیال شین؟ امروز مارکو می‌گفت: دست بجنبون تا قبل اینکه دیپورت‌تون کنن این مقاله رو تمومش کنیم.

چهارشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۴

بابا احمدی‌نژاد رو ولش فعلاً یکی این ضرغامی رو بگیره.

یکشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۴

ما مردان را چه می‌شود؟

کارشناسان پيش بينی می کنند ظرف ۲۰ سال ۶۰ درصد کل ثروت شخصی در بريتانيا در دست زنان خواهد بود.
این قضیه ۶۰ به ۴۰ از کنکور ایران شروع شد نه؟ احتمالا این هم یه شاخص جهانیه (۱) !

(1) Universal scale!

شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۴

اِلجه بولَن

می‌گن یکی رفته بوده بالای پشت‌بوم اونجا گیر افتاده بوده و نمی‌تونسته بیاد پایین کلی هم آدم اون پایین جمع شده بودن ولی نمی‌دونستن چیکار کنن. تا اینکه اِلجه بولَن(۱) از راه می‌رسه تا داستان رو می‌فهمه می‌گه: خوب خنگهای خدا اینکه کاری نداره یه طناب بندازین دور کمرش و بکشینش پایین.
...
بعد که همه جمع شده بودن بالای سر جنازه اون بدبخت و گریه می‌کردند این آقا هم رفته بوده تو یه گوشه دیگه می‌زده تو سر خودش و زار زار گریه می‌کرده. یکی میره ازش می‌پرسه که حالا تو دیگه چرا گریه می‌کنی؟ می‌گه: من موندم فردا که من مُردم شماها بدون من می‌خواین چه خاکی به سرتون بکنین؟

(۱) عقل کل!

سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۴

تازه این عقل کلشونه

شمیم رمضان

احتمالاً یکی از فجایعی که ممکنه تو ماه رمضون پیش بیاد اینه که عصر هنگام با یک خانوم خیلی محترم بعد چند ماه روبرو بشین و اون بخواد باهاتون روبوسی کنه.

قبل از اینکه بخوام به تحجر یا بی‌جنبگی و... متهم بشم: بعد فجیع قضیه تو بوی شبه طویله دهن هست فکرای دیگه نکنین!
حالا خوشبختانه این مدت بیشتر توی آفیس تنهام وگرنه بقیه احتمالا باید با ماسک میومدن.

یکشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۴

آمار

رییس کار گروه بهداشت و درمان در حوادث غیر مترقبه کشور: زلزله بم دو سال از امید به زندگی مردم ایران را کم کرد.
من که نمیفهمم۲۶هزار نفر چطور می‌تونه امید به زندگیه ۷۰ میلیون رو ۳ درصد جابجا کنه!
احتمالا ایشون فقط ورداشته عمر متوسط مرده‌های سال ۸۲ رو با مال ۸۱ مقایسه کرده!

چهارشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۴

محید کامپیوتر

مجید جلالی هم که از مربی‌های محبوب من بود شد سرمربی پرسپولیس فقط امیدوارم که پروین تو کاره این یکی فضولی نکنه پارسال که
گند زد تو کاره این بدبخت زوبل امسال هم خیلی چشم آب نمی‌خوره

پ.ن:زرشک

دوشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۴

۲*۲=۶.۴۲۳!

کاهش ۹۴ درصدی طلاق در شهرستان ساوجلاغ
والا با این آماری که ایشون دادن لابد تو شش ماهه اول پارسال ۱۲۴۵ مورد ازدواج و ۱۶۰۷ مورد طلاق اونجا ثبت شده بود!

شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۴

تریسته۳: دایی امیر

در محضر پروفسور امیر یاکوبی (یعقوبی) از موسسه علوم وایزمن (اسراییل)
-سلام آقای دکتر
- و علیکم السلام
-می‌بخشید من یه سوالی از خدمتتون داشتم
- بفرمایید
- می‌بخشید شما اصالتا ایرانی نیستید؟
-نه!! ولی مادرزنم چرا اون ایرانیه.
-آها پس واسه همینه
-؟؟؟؟
- آخه اسم و فامیل شما خیلی شبیه ایرانیاست

من یکی که حداقل شکم نسبت به پدربزرگم رفع شد.

پنجشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۴

جوونی کجایی که...

من هرچی می گم این سه-چهار ساله کلی پیر شدم کسی باور نمی کنه. حالا ریختن موها و کم سو شدن چشام به کنار امروز عصر بعد دو روز خرخونی نصفه نیمه طوری از نفس افتادم که دیگه نای را رفتن هم نداشتم. درسته که هیچ وقت اینکاره نبودم ولی تو شرایط بحرانی به این زودی ها کم نمی آوردم.
اگه غلط نکنم رکوردم یه چیزی حدوده بیست روز اینا باید باشه (بهمن79 برا کنکور ارشد)
ولی فردا هم روز دیگریست.

چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۴

راه رستگاری

مزد آن گرفت جان برادر که عینهو! خر کار کرد.

جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۸۴

اول مهر و تحصیل به زبان ترکی

واقعا جای ننگ است که دها(تن از) نمایندگان پارلمان سوئد، بجای نمایندگان آذربایجانیها در مجلس جمهوری اسلامی، طالب حقوق کودکان آذربایجانی از دولت ایران هستند. آیا وقت آن نرسیده که برای احیای حقوق حیاتی کودکان ایرانی ما هم به جمع اعتراض نمایندگان پارلمان سوئدی و اتحادیه اروپا ملحق شویم؟

شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۴

مجوز فحاشی

سؤال: نظر حضرتعالى درخصوص جشن هاى موسوم به فرحة الزهرا كه در آنها به بهانه مشاركت در شادى حضرت زهرا سلام الله عليها، عده اى به تمسخر وشماتت ولعن ودشنام گويى مى پردازند چيست؟ آيا اين مراسم اصل تاريخى يا سند شرعى دارد ودر ميان متشرعان سابقه داشته است؟
جواب:جواز اين مجالس از عموم اين روايت استفاده مى شود: «يفرحون لفرحنا ويحزنون لحزننا؛ شيعيان ما به شادى ما دل شاد ودر اندوه ما اندوهگين مى گردند».(بحارالانوار، ج‏44، ص‏287و289)

جمعه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۴

خانوم اجازه! ما جیش داریم

به نطر من دو تا احتمال اینجا هست: یا ایشون از ترس روبرو شدن با احمدی‌نژاد داشته به سبک خاتمی برنامه‌ریزی می‌کرده. و یا اینکه اصلا این دوتا یواشکی همدیگه‌رو دیدن و این بدبخت وبا گرفته

چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۴

Exam on a sabbath

This is a paragraph in the aplication form of our Scool:
"The written exam in Art History scheduled for Saturday, September 10 will be postponed to Monday, September 12, 2005 if at least one candidate signed up for the exam intends to observe the Sabbath and has declared such intention on the application - as provided for in art. 4 paragraph III of the law of March 8, 1989 no. 101 Norms for the regulation of the relationship between the State and the Union of Jewish Italian Communities. "
And do you know how many Jews are in Italy? 30,213 (0.052%)

پنجشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۴

نخواستیم بابا

ای بابا این چرا اینجوری شد؟ اومدم ابروشو درست کنم زدم چشمش رو هم کور کردم که! من همون قالب قبلیم رو می‌خوام

چهارشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۴

سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۴

از تریسته ۲: a russian article

پروفسور لیختن‌اشتاین که در طول سخنرانیش چندین بار ادعا کرده بود: همه اینارو مردم از ۷۰ سال پیش می‌دونن.
وقتی نگاه حیرت زده حاضرین رو دید پوزخندی زد و گفت: همه اینا همون موقع توی یه مجله روسی چاپ شده!

یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۴

ار تریسته ۱: از شاخ خر تا دم میمون

- ما تو اروگویه یه ضرب‌المثل داریم که می‌گه: خدا نون رو به کسی می‌ده که دندون نداره
- اتفاقاً ما هم تو فارسی دقیقاً معادل همین رو داریم: خدا میمون رو شناخت و بهش دم نداد!!!!

جمعه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۴

نوشتن یا ننوشتن! اصلا هم مسئله این نیست.

بخاطرالتیام عذاب وجدان خودم هم که شده باید اعتراف کنم هرچند اون مشکل اولیه برای ننوشتن (نداشتن امکان تایپ فارسی) مدتهاست که رفع شده، ولی مشکل اصلی تری (ایرادات کالیبری!) همچنان بقوت خود باقیست و مانع از نوشتن می شه.

و اما گزارش مختصر آنچه گذشت:

تقریبا یک ماهی رو دور از پیزا بودم، برای شرکت تو دو تا کنفرانس و... رفته بودم تریسته (فیزیکی ها دانند!) والان تقریبا ده روزی هست که برگشتم. پردیسۀ آی سی تی پی! تو یک موقعیت فوق العاده زیبایی قرار داره، بین کوه و جنگل و دریا. فقط یکم زیادی بارون می اومد. از خاطرات اونجا، اگه حسش باشه، بسیار می شه نوشت.

الان هم چون در آینده ای نه چندان دور دو تا امتحان دارم، دور از جون شما، مثلا دارم درس می خونم. تا ببینم انشاالله این اولین، و احتمالا آخرین، امتحانات فرنگی رو چطوری می تونم دودر کنم، ور نه خرق عادت که موجب مرض است.

یک سال گذشت

همین.
همیییین؟؟؟

دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴

No Persian!

At the moment I am in the Trieste and hopefully for the next 4 weeks I won't be able to write in Persian. So I think my next post will be at the end of August.

شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۴

هذیان

والا٬ من احساس محساس زیاد حالیم نمی‌شه٬ واسه همینم حتی عکس صحنه‌های فجیع و شنیع و این جور چیزام زیاد روم اثری نداره٬ ولی نمی‌دونم چرا هر وقت این عکسای گنجی رو می‌بینم حالم بد میشه.(لینک نمی‌خوام براش بذارم).
دیگه حالم داره از هرچی سیاست و سیاست نداره (بقول نیکان) بهم می‌خوره٬ این دوستان مثلا اصلاح-طلب ما کجا خوابشون برده؟یعنی این ضربه انتخابات این‌قدر سهمگین! بود که انسانیت رو هم از سرشون پرونده؟ یا از اولشم ...
مثل اینکه متاسفانه این واقعیت رو منم دیگه باید قبول کنم٬ که اینها حتی همون موقعی هم که تو اوج قدرت (نسبت به حالا) بودن بجز وقت‌هایی که می‌دیدند پست و مقامشون داره به خطر می‌افته هیچ وقت نخواستن که حرکتی بکنن٬ عبدی که دیگه (اگه غلط نکنم) عضو شورای مرکزی مشارکت بود٬ چون شعار خروج از حاکمیت داده بود همون بهتر بود که یه مدت بره اون تو و صداش در نیاد اینام استفاده تبلیغاتیش رو بکنن.
به اینا که من یکی از اولشم خیلی امید نداشتم٬ ولی این دوستان ملی-مذهبی چی شدن٬ انگار اون آبرویی که می‌گفتن همش رو تو انتخابات خرج کردند تموم شد.
بابا والله حرف زدن و بیانیه دادن رو که منم بلدم. حرف فقط سره گنجی نیست٬ اون که احتمالا تا چند روز دیگه میمیره٬ مرده‌اش هم خیلی بیشتر بدرد هممون می‌خوره.
این بیانیه جناب آقای مرتضوی (احتمالاً وزیر دادگستریِ بعد از این) رو باید برای ثبت در تاریخ نگه داشت. به نظر من این آقای الف.نون لازم نیست زیاد خودش رو به زحمت بندازه. ایشون اگه برا همه پستهای کابینه‌اش ماه‌ترین آدمها! رو بذاره ولی برا وزارت دادگستری! (که تازه یکی از بی‌خاصیت‌ترین وزارت خونه‌هاست) همین سعید جون رو انتخاب کنه٬ من بهش قول میدم که برا زجر کش کردن اون ۱۷ میلیونی که بهش رای دادن و اون بیست میلیونی که اصلا رای ندادن کافی باشه (برای ما٬ اون ده میلیون دیگه٬ لازم نیست هیچ کاری بکنه٬ همین‌جوریش داریم ...)

جمعه، تیر ۲۴، ۱۳۸۴

تولد

امرور مثلا تولد این بدبخت یرآلما بود٬ یه سال چه زود گذشت. ولی اصلا نتونستم اون‌جوری که دلم می‌خواست چیزی بنویسم٬ البته خودمم حدس می‌زدم اینطور بشه٬ من که از اول هم نه استعداد نوشتن داشتم و نه حوصله اینجور کارا رو٬ کار خاصی هم اینجا نمی‌کنم که خاطره‌ای که قابل تعریف باشه داشته باشم. به هر حال جوگیر شدیم دیگه.

چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۴

گذشت زمان

هيچ چيز با گذشت زمان آسان تر نمی شود
ما خسته تر می شويم
و تنهاتر
و پذيرش چيزها آسان تر می شوند
همين.
اینم جالب بود من تو کامنتای اینجا دیدمش.

ایتین کوره‌دن گچمافی!

گچدی زمان عمروموز٬ ایت کوره‌دن گچن کیمین
گن کوره‌دن راحات گچر٬ دار کوره‌دن گچن کیمین
حال ترجمه کردنش رو ندارم٬ یعنی اصلاً بلد هم نیستم. مرجع و شاعرش رو هم نمی‌دونم٬ من از داییم همینجوری شنیدمش.

دوشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۴

فاطمه فاطمه است

شمعي از آتش و رنج، در خانه‌ علي خاموش شد و علي تنها ماند. با كودكانش.

از علي خواسته بود تا او را شب دفن كنند، گورش را كسي نشناسد، آن دو شيخ از جنازه‌اش تشييع نكنند و علي چنين كرد.

اما كسي نمي‌داند كه چگونه؟ و هنوز نمي‌داند كجا؟

در خانه‌اش؟ يا در بقيع؟ معلوم نيست.

و كجاي بقيع؟ معلوم نيست.

آنچه معلوم است،‌ رنج علي است، امشب، بر گور فاطمه.

مدينه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته‌اند. سكوت مرموز شب گوش به گفت‌وگوي آرام علي دارد.

و علي كه سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه، بي‌پيغمبر، بي‌فاطمه. همچون كوهي از درد، بر سر خاك فاطمه نشسته است.

ساعت‌ها است.
(فاطمه فاطمه است٬ علی شریعتی٬ نقل از ایسنا)

امروز این متن شطحیات رو خوندم و پست سال قبل خودم رو (که دومین پست این وبلاگ هم بود)
و باز این حس که روز به روز دارم از باورهام و اون یه ذره انسانیتی که داشتم٬ دور می‌شم. غفلت٬ غفلت٬غفلت. غفلت و از خود بی‌خودیی که انگار تمومی نداره!

جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴

اشتباه تو علامت

ساعت ۴/۵ صبح تلفن زنگ زده با ترس از خواب پریدم و گوشی رو برداشتم٬ دیدم یکی از آشناهاست.
هرچی فکر می‌کنم٬ می‌بینم که اگه حتی این بنده خدا یه علامت منفی مثبت تو محاسباتش اشتباه کرده و حدس زده باشه که اینجا ساعت ۹/۵ صبحه٬ همون هم تو ساعت خواب من می‌شد!

از ما گفتن!

ای شمایانی که تو تهران هستید٬ تا دیر نشده برید و این ذکر مصائب بهرام بیضایی رو ببینید. اگه فردا روزی تعطیلش کردن نگید که نگفتی!

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۴

ای بابا گوگل٬ تو هم؟

این گوگل تصاویر ماهواره‌ای ایران رو هم گذاشته ولی تفکیک‌پذیری عکسها زیاد بالا نیست. البته تا جایی که من فهمیدم فعلا تنها جای ایران که نسبتا خوب میشه روش زوم کرد اطراف بوشهر هست (و البته یه بخشهایی از غرب خوزستان که اگه اشتباه نکنم تصویراش با استان بصره تو عراق مشترک هست).
-نتیجه جستجو لینک مستقیم نداره٬ ولی میتونید از اینجا بخش تصاویر ماهواره‌ای:
(Satellite)
رو انتخاب کنید.
اگه احیاناً اسم جایی رو که دنبالش می‌گردین پیدا نکرد اسم کشور اینا رو هم اضافه کنین.

یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۴

فتبارک ا... احسن الخالقین

اول از همه حکومت سفلگان را بر امت سفله‌پرورمان تبریک عرض می‌نمایم.
تا حالا اینجوری ضدحال نخورده بودم٬ دوبار توی ۸ روز. جمعه نزدیکای ظهر تو دفتر نشسته بودم٬ یکی از دوستان زنگ زد که آی چه نشسته‌ای که این م.الف داره برنده می شه! من دارم میرم میلان تو هم پاشو بریم. دوتایی رفتیم و ذلت رای به هاشمی رو به جان و دل خریدیم ولی افسوس که چه سود.
فعلاً برآوردهای اولیه نشون میده که از مجموع بیش از سی‌میلیون نفری که حداقل توی یکی از این دو مرحله رای داده‌اند٬ بنده کسخلترینشونم! : بیش از ۲۴ ساعت الافی و بیش از ۱۰۰ یورو هزینه برا رای دادن به دو نفری که از اولی چندان خوشم نمی‌اومد و از دومی تازه بدم هم می‌اومد و باخت توی هردو مرحله.
-از تمام عزیزانی که به این نتیجه اعتراض داشته و فکر می‌کنند که خودش شایستگی این جایگاه رو دارند استدعا می‌شه که مستندات خودشون رو برای من بفرستند.
من نگرانی اصلیم این بود که مامانم با توجه به روحیات ستمدیده‌پروریش و نفرتی که از هاشمی داره اغفال بشه و به این م.الف رای بده. ولی در کمال مسرت و سربلندی امروز شنیدم که بهم می‌گفت: ... من وقتی این یارو رو بعنوان شهردار می‌دیدم حالم بهم می‌خورد٬ حالا رییس‌جمهور شده؟ اونم بعد خاتمی! (ترجمه بمضمون از ترکی)
توضیح: مامانم از طرفدارهای پروپاقرص خاتمی هست بطوریکه حتی منم جرات نمی‌کردم پیشش از خاتمی بد بگم. توی دور اولم به معین رای داده بود (بدون اینکه من اصلاً تبلیغی کرده باشم).
پس زنده باد مامان خودم که باز هم نشون داد که از خیلی از این تحصیل‌کرده‌ها و روشنفکرنماها٬ روشنفکرتره (البته این قضیه کاملاً ژنتیکی هست).

با تمام این اوصاف ما دیروز بهمراه جمعی از دوستان مخلص به واتیکان مشرف شدیم تا ضمن آرزوی موفقیت برای دولت کریمه و سلامت عقل برای امت همیشه در صحنه٬ برای خودمون هم تسریع در ابتیاع ملیت از یکی از این دول استکباری رو استمداد کنیم.

-توضیح واضحات: از این سطور شدت ضربه وارده بر سر من کاملاً واضح و مبرهن است.

سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴

عجب اوضاعی شده

راستی آقای معین! اینجوری فرق من که توی یک روز نظرم از این رو به اون رو می‌شه با شما چیه؟
معین یک‌شنبه - معین سه‌شنبه

هاشمی هم هنوز هیچی نشده انگار امر براش مشتبه شده:+

دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۴

جهنم منافع شخصی٬ منم با هاشمی

نه من نمی‌تونم تا این حد خبیث باشم! پس همه حرفای دیروزم رو پس می‌گیرم٬ اون نوشته هرچند کاملا
جدی بود ولی فقط می‌شه به حساب بخشی از هذیانهای دو روز گذشتم گذاشتش.
یه چیز دیگه رو هم باید تصحیح کنم: من اصلا از هاشمی متنفر نیستم حداکثر ازش بدم میآد من حتی از احمدی نژاد هم نمی‌تونم متنفر باشم تنها مشکلم اینه که اونو در حد و اندازه یه مدیرکل هم نمی‌دونم چه برسه به ریاست جمهوری (شاید برای مسئولیت سازمان تبلیغات اسلامی یا یه چیزی تو این مایه ها بد نباشه). هرچند که هیچ کدوم از اون هفت نفر هم تو اون حد نبودن. رای من به معین صرفاً رای به اون شعارها بود چون می‌دونستم رای نیاوردنش یعنی اینکه چیزایی مثل دموکراسی٬ حقوق بشر٬ گروههای حدف شده و ... دغدغه مردم نیست. (که البته همینطور هم شد)

پس الان منم موافق اینم هر چند هنوز مطمئن نیستن خودم اصلا روحیه وقت و هزینه کردن برای رای دادن دوباره رو داشته باشم (هر چند تا جمعه هنوز ۴ روز مونده):

هم‌ميهنان گرامي؛
با توجه به نتايج اعلام شده انتخابات رياست جمهوري كه حكايت از آن دارد كه آقايان هاشمي رفسنجاني و احمدي‌نژاد به دور دوم راه يافته‌اند، ما امضا كنندگان بيانيه زير علي‌رغم آنكه مواضع كاملا متفاوتي در مرحله اول انتخابات داشته‌ايم، از آقاي اكبر هاشمي رفسنجاني در مرحله دوم انتخابات حمايت كرده و به طور جدي از همگان مي‌خواهيم تا براي جلوگيري از آن‌چيزي كه به عقيده ما يك فاجعه بسيار نزديك و در كمين است، به هاشمي رفسنجاني راي دهند.
از تمامي فرهيختگان منتقدي كه به آينده و سرنوشت ايران اهميت مي‌دهند مي‌خواهيم تا در شرايط كنوني، از بحث‌ها و نقدهاي تفرقه‌افكن خودداري كرده و ضمن راي‌دادن به هاشمي رفسنجاني ديگران را نيز دعوت به راي دادن به ايشان كنند

من به احمدی‌نژاد رای میدم!!!

توجه: من آدم طنزگویی نیستم ٬ برای دروغ سیزده گفتن هم فکر می‌کنم دیگه خیلی دیر باشه٬ پس این متن تا حدود زیادی جدیه!

دو روز گذشته بی‌تردید جزو مزخرفترین روزهای زندگیم بود٬(همونطوری که هشت سال پیش همین موقع بدون اغراق شادترین مقطعش بود). علی‌رغم نفرتی که از هاشمی (خودش٬ حرف زدنش٬ رفتار و سکناتش٬ ادبیاتش و ....) داشتم٬ چندین مرتبه تصمیم گرفتم به هرکسی که میشناسم٬ با ایمیل و تلفن و ...٬ التماس کنم که بهش رای بدن. قضیه انتخابات سال ۲۰۰۲ فرانسه و به دور دوم رفتن ژان ماری لوپن نئوفاشیست و حمایت گروههای چپ از شیراک دویست بار اومده توی ذهنم. همش می‌خواستم تصور کنم که با احمدی‌نژاد چند سال دیگه اوضاع ایران ممکنه چجوری بشه؟ (البته اگه دیگه ایرانی وجود داشته باشه). مسخره‌ترین چیزی که بذهنم می‌رسید اوضاع تحقیقات علمی بود٬ اینکه مثلاً جوایز خوارزمی سال بعد رو به چه تیپ طرحهایی ممکنه بدن؟ با همه اینا اصلاً نمی‌تونستم خودمو متقاعد کنم که به هاشمی رای بدم و براش تبلیغ کنم.

تا اینکه امروز عصر به این نتیجه کاملاً خودخواهانه رسیدم که انتخاب احمدی‌نژاد هرچقدر هم که برا ایران و مردمش شر باشه برای شخص من سر تا پا خیره!
در حال حاضر برنامه من برا آینده (بر خلاف اکثر دوستانی که برا ادامه تحصیل میان اینور) برگشتن به ایران در عرض حداکثر۴-۵ سال آینده (بعد از تقریبا ۲ سال دکتری و احتمالاً ۲-۳ سال فوق دکتری) و پیدا کردن یه پوزیشن تو اونجاست و به همه مشکلات این کار بخصوص سختی کار علمی کردن توی ایران واقفم. ولی انتخاب شدن شخصی مثل احمدی‌نژاد یعنی قطع امید کامل از آینده‌ی روشنی برای ایران (حداقل تا پایان عمر من)٬ و این دوتا راهکار رو پیش روی من می‌گذاره:
اول: فراموش کردن کامل جایی به اسم ایران و برنامه ریزی برای زندگی مادام الامر تو یه جای دیگه که برا آدم بی‌نستالژیکی! مثل من کار خیلی سختی نمی‌تونه باشه. تنها دلبستگیم تو خانوادم خواهد بود که در کوتاه مدت هیچ آسیبی از شرایط پُست-احمدی‌نژادی نخواهند دید و برای بلند مدت هم براش راه حلهایی دارم.
دوم: تزویر و ظاهر سازی و همکاری با این قشر و شنا کردن تو دریای بیکران الطاف الهی!!!
دولت این شخص (همانند خودش) متعلق به اعضاء بسیج دانشجویی خواهد بود. حداقل در دوره لیسانس بین دوستان بسیجیم (همانند دوستان انجمنیم) چهره چندان منفی از خودم بجا نگذاشته‌ام (البته شاید بجز چند اظهار نظر)٬ دوستانی که اکثراً به همین جریان متصلند. تجدید دیدار با اونها در اولین سفرم به ایران (احتمالا ۲ ماه دیگه) و برگشت مستقیم به کشور پس از اتمام تحصیل تو اینجا (کی حس و حال پست-داک رو داره) و رفتن به دانشگاهی مثل قم برا ۲-۳ سال ٬ تحصیل کمی علوم حوزوی (که زمانی شدیداً دوست داشتم کنار درسای دانشگاه امتحانش کنم) تو جایی مثل حوزه امام تو محضر استاد مصباح٬ حتی کسی به خنگی من رو میتونه جزو نخبگان و نظریه پردازان اون طیف قرار بده (بخصوص که من همین الانشم قدرت تئوری بافی و سفسطه کردنم بد نیست) و سریعاً درهای پیشرفت رو جلوم باز کنه. (البته احتمالا همین فردا باید اکانت ارکاتم تو حذف کنم که خیلی ضایعه)

برای راه اول مهمترین مشکلی که میتونه پیش بیاد اینه که روابط ایران با بقیه کشورها اونقدر بهم بریزه که گرفتن ویزا ازشون تقریبا غیر ممکن بشه٬ که در صورت انتخاب این راه باید از همین حالا بفکر گرفتن شهروندی از یه کشور دیگه باشم که کوتاهترین راههاش رو همتون بهتر از من می‌دونید.
ولی مهمترین ریسک انتخاب راه دوم اینه که روزی که سکه اینا از رونق بیفته خشتکم روی سرمه٬ که با توجه به شرایط اجتماعی موجود تو کوتاه مدت (۳۰-۴۰ سال آینده) همچین خطری خیلی غیر محتمله و اگر هم همچین اتفاقی بیافتده٬ اون جریان جایگزین که دیگه تندرو تر از اینا نخواهد بود٬ و علی‌الاصول به نیروهای علمی نباید کاری داشته باشه. فقط باید حواسم باشه که تا حد ممکن کمتر دستم به جنایتهاشون آلوده بشه و اگه لازم شد توی یه فرصت مناسب بتونم راهم رو ازشون جدا کنم.

- دوباره اعتراف می‌کنم که این یه راهکار کاملا خودخواهانه و بر مبنای منافع شخصیه.
از دوستانی که احیاناٌ اینجا رو می‌خونن می‌خوام که اشکالات احتمالی این راهها رو بهم بگن و برای انتخاب یکی از این دو تا راهنماییم کنن.
یه توضیح: من همیشه حتی تو تصمیمهای خیلی ساده شدیدا دچار شک و تردید میشم این بار خیلی عجیبه که بعد از اینکه به این نتیجه رسیدم آرامش عجیبی پیدا کردم. تا جایی که یادم میآد فقط یک بار٬ تقریباً یک سال و نیم پیش٬ که در واقع مهمترین تصمیم زندگیم رو داشتم می‌گرفتم همچین آرامشی داشتم (هرچند که بعدش تو اون قضیه کاملا گند زدم).

شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۴

صلاح مملکت خویش رو خودتون می‌دونید منو سنه نه!

خستگی دیروز بدجوری موند تو تنم. دیشب وقتی یکی از بچه‌ها زنگ زد و گفت که تو بعضی جاها معین تا ۸۰٪ آرا رو آورده کم مونده بود از پنجره قطار بپرم بیرون! ولی صبح که اومدم اینجا و دیدم که...
مشارکت مردم که تو کل کشور خیلی خوب بوده٬ ولی ضاهراً تو تهران (و احتمالاً شهرای بزرگ دیگه) خیلی پایینه٬ که معین هم از همینجا ضربه خورده.
تقلب وسیع رو بعید میدونم٬ ایراد و اشکالی هم اگه باشه در حد همون جابجا شدن کروبی و احمدی نژاده. اصلا چه فرقی دیگه می‌کنه؟ مهم این واقعیته که دموکراسی و حقوق بشر واسه عامه مردم اصلا معنی نداره. اینجا اصلا کسی مثل کروبی باید رئیس جمهور بشه که دغدغه‌های مردم رو بهتر حالیشه.
حتی اگه این حرفا درباره بسیج نیروها واسه رای به احمدی نژاد هم درست باشه چیزی از سلامت انتخابات کم نمیکنه٬ نیروهای نظامی هم مثل همه یه سهم رای دارن٬ اینکه اونا تونستن نیروهای خودشون رو یه جا جمع کنن تازه یه نکته مثبت براشون بحساب میآد که اصلاح طلبا و ملی-مذهبی‌ها یا اصلاً همچین نیرویی ندارن یا نتونستن ازش استفاده کنن (که البته من فکر می‌کنم که اولی درستره).
من همش فکر می‌کردم که چرا باید ۲۵ سال طول بکشه تا مردم به حرفای مهندس بازرگان برسن! ولی ضاهراً ۲۵ سال فقط برا روشنفکرامون لازم بوده.
اینارو ولش من خودم موندم چیکار کنم٬ تابستون رو می‌خواستم یه سر بیام ایران٬ الان دیگه اصلاً حس و حالشو ندارم از طرفی هم می‌ترسم که تا سال بعد اونقده خر تو خر بشه که دیگه اصلاً نشه اومد.

جمعه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۴

فراخی و مشنگی همزمان

قرار بود امروز صبح اول وقت پاشم برم میلان برا رای دادن ولی مشکلات ناشی از کالیبر بالا نگذاشت! ضمن پوزش از امت همیشه در صحنه! دارم همه سعی خودم رو می‌کنم که بر این اشکال فنی فائق بشم.
در ضمن اگرم نرفتم به کسی ربطی نداره٬ این جماعت خودشون گشادیشون میشه تا سر کوچه‌ برن٬ اونوقت من باید یه مسیر تقریبا ۶ ساعته (۱) از اینجا تا کنسولگری ایران تو میلان رو برم ؟ یعنی حداقل ۱۵ ساعت الافی و ۵۰ یورو هزینه

ولی با همه اینا من **خل تر از این حرفام! دارم میرم (:

(۱) ۲۰ دقیقه از اینجا تا ایستگاه قطار٬ ۴/۵ ساعت از اونجا تا ایستگاه میلان و حدود ۴۰-۵۰ دقیقه هم از اونجا تا محل اخذ رای.

یه مشت لینک

میدونم که دیگه خیلی دیره ولی لینک چند تا از فیلمهای تبلیغاتی معین (واسه اینکه تو تاریخ ثبت بشه):
۱- مراسم پاسداشت آزادی
۲- کلیپ تبلیغاتی
۳- مصاحبه حجاریان با معین
۴- گفتگوی رضا خاتمی با نسیمی‌ها (نسل سومی‌ها) قسمت اول و قسمت دوم
۵- مراسم حامیان دکتر معین تو زمین ورزشی دانشگاه تهران

چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۴

شوت بودن من و شوت بودن یاهو

-از (دیگر) نشانه‌های کاملا شوت بودن من هم همین بس که این یارو شون پن رو اصلاً نمی‌شناسم! اولش گفتم شاید اسمش یادم رفته ولی حتی عکسش رو هم هرچی نیگا میکنم فایده‌ای نداره! فقط منو یاده اون بازیگر مسخره مثلا طنز! تلویزیون٬ (که حتی اسم اونم یادم نیست) میندازه!!!

-این روزا هرچی بازدید کننده به این وبلاگ اومدن دنبال عکسها (یا خبرهای) عروسی یه بنده خدایی بودن! همین الان که تو یاهو (ازدواج عل/ی دای/ی) رو سرچ کردم اینجا رو اولین و هفتمین یافته از ۹۸۷ تا لیست کرده بود!!!!!
همینه که میگم تا وقتی گوگل هست بقیه باید بوق بزنن. از اونایی هم که میان و دست خالی برمیگردن معذرت میخام.

یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴

صاف وساده

به لطف لینک پژواک تردیدها مصاحبه حجاریان با معین رو دیدم. در کل بد نبود بخصوص که حجاریان سعی می‌کرد تا حد ممکن پاسخهای صریح از معین بگیره. ولی مصاحبه شور و هیجان اصلا نداشت و خیلی هم صاف و ساده بود تو این بازار مکاره‌ای که بقیه نامزدا بزور پول را انداختن این چقدر جلوه کنه نمی‌دونم!
مخاطب حرفاش هم بنظر بیشتر قشر نخبه جامعه بودن تا مردم عادی. همین حجاریان رو مگه مردم کوچه بازار چقدر یادشون مونده! البته اون تشکر آخر معین نسبتاً خوب بود.

جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۴

اه! این طور که میگن ضاهراً با پاسپورت هم میشه رای داد

پنجشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۴

wow

یکی شناسنامه منو بهم برسونه
البته اگه معین بخواد همه اینا رو تو کابینه اش جا بده با یه سری از مشارکتی‌ها و مجاهدین انقلاب بیشتر شبیه هفته بیجار می‌شه تا کابینه.
از طرفی هم این خبر درست مال همون روزیه که نهضت آزادی و ملی-مذهبی ها ار معین حمایت کردن! آخه مگه خاله بازیه؟ هر چند من با اکثر این آدما موافقم (و اصلاً تنها بخاطر حمایت ایناست که از معین هم خوشم میآد ) ولی به این سرعت وزیرا رو مشخص کردن تنها نتیجش یه کابینه ناکارآمده.
این کارا واسه در آوردن لج بعضیا خیلی خوبه و لی مردم عادی مگه چقدر اینارو میشناسن و یا اصلاً براشون مهمه؟

سه‌شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۴

خشونت

من شدیداً از خشونت مخالفای دکتر معین در صورت رای آوردنش می‌ترسیدم. همین الان دیدم که به رضا خاتمی با گاز اشک‌آور حمله کردن. اگه ملی-مذهبی‌ها وارد قدرت بشن حتی احتمال ترور شدنشون هم هست

چهارشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۴

قندهار

مجله تایم ۱00 فیلم برتر تاریخ سینما رو انتخاب کرده و جالبه که قندهار مخملباف هم تو شون هست.

دوشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۴

حرف مفت که مالیات نداره

هاشمي از چهره‌هاي تاثيرگذار، حتي اگر عضو نهضت آزادي يا ملي مذهبي‌ها باشند، استفاده خواهد كرد
و لابد اونی هم که مهندس سحابی رو فقط بخاطر انتقاد از برنامه هاش بزندون کشید عمه بنده بوده!

یکشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۴

اینطوری که همشون failمیشن

يزدی با اشاره به سخنان اخير جنتی در نماز جمعه تهران، درباره صدور حكم اعدام برای منافق نما ها گفت:

در قديم علمای ما وقتی به سن وسالی ميرسيدند به اطرافيان خود می گفتند ما را تست عقل كنيد. ببينيد عقل ما بجاست يا نه؟ چون اگر فتوايی بدون عقل بدهيم مشكلات عظيمی پديد می آيد

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۴

آینده افغانستان

صدیقه بلخی وزیر امور شهدا و معلولین افغانستان (یکی از سه وزیر زن توی کابینشون) از جمله مجاهدین افغان هست و سالها توی مشهد کارهای اجتماعی میکرده. دیدگاههایی که نسبت به بقیه گروهها داره جالبه. اگه بقیه مسولاشونم اینطوری فکر کنن بنظر میرسه خیلی سریع بتونن جلو برن.

Un Caffe

من خیلی اهل قهوه خوردن نبودم. اون اولا هم که اومده بودم اینجا فقط کاپوچینو برام قابل تحمل بود بعدش کم کم ماکیاتو (اسپرسو با شیر) هم میتونستم بخورم ولی الان دیگه کافه نرمال (اسپرسو) اونم بدون شکر بیشتر از همشون حال میده حتی خود این ایتالیایی ها هم چپ چپ نیگام می کنن.

چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۴

pass away!

یکی از رفقای ما ورداشته به یه استادی اَپلای کرده چند روز بعدش یکی بهش جواب داده که:
It saddens me to announce that, prof. X.Y unexpectedly passed away last week and...
میگم آخه مرد حسابی تو که عمراً از اون پذیرش نمی گرفتی آخه چرااا؟
باید خیلی مواظب باشم پیشش اسمی از استادمون نبرم بنده خدا ۷۳ سالشه خیلی زور نمیبره!

پاپ جدید هم که بسلامتی انتخاب شد ایشونم ۷۸ سالشونه کاردینالها دیگه حوصله کسی رو که بخواد ۲۶سال دیگه زنده بمونه نداشتن!

جمعه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۴

فکر کنم اینجا رو کلا تعطیل کنم سنگین تره. یه چند وقتی که نه حس نوشتن داشتم و نه وقتش رو این یکی دو هفته رو هم که هم وقت داشتم و هم مطلب کامپیوتره قاطی کرده بود و نمی تونستم فارسی تایپ کنم.
الان هم که دیگه دوباره ...

پنجشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۳

نشاط

یعنی اینم یه دستخوشه واسه هاشمی؟

سه‌شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۳

آفتاب

الان دو روزه که اینجا هوا آفتابیه، اینو مخصوصا وقتی کنار اخباری که از هوای اون طرفها میاد میذاری عجیب حال میده!

شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۳

خروسان

خيمه برچيده شب سرد، خروسان گفتند

سحر دهكده گل كرد، خروسان گفتند

همه گفتند و به تاكيد، كه آنك خورشيد

گر نديديد، ببينيد كه آنك خورشيد

اي جماعت نه اگر بيش، كمي عار كنيد

كي شما روزه گرفتيد كه افطار كنيد

سرفرازي نه متاعي است كه ارزان برسد

سحر آن نيست كه با بانگ خروسان برسد

سحر آن است كه بيدار شود اقيانوس

سحر آن است كه خورشيد بگويد نه خروس

الغرض بيشتر از مائده مهمان ديديم

رمه آنقدر نديديم كه چوپان ديديم

شادمان چه نمازند؟ وضو باطل بود

آب اين جوي همان از ده بالا گل بود

آسيا بود، ولي راه عمل را گم كرد

آرد را چرخ زد و چرخ زد و گندم كرد

از درختي كه چنين است، نچيدن بهتر

از چنين راه، به منزل نرسيدن بهتر

ظاهراً مرده كه پوسيد كفن مي‌آيد

نوح اين قوم پس از غرق شدن مي‌آيد

با چنين بي‌نفسان حرف و سخن بيهوده است

ما نمي‌ميريم پس فكر كفن بيهوده است

در كفن هم اثر از وضع جنون خواهد ماند

دست ما با تيغ از خاك برون خواهد ماند

هر كه با عذر و بهانه است، خداحافظ او

هر كه پابسته خانه است، خداحافظ او

چشم از آنسان نگشوديم كه خوابش ببرد

بند از آنگونه نبستيم كه آبش ببرد

خصم گفتند و دروغ است، كه ديگر گشته

آنچناني كه توان گفت ابوذر، گشته

دل مبنديد كه صد فتنه در اين پنهان است

اين همان قصه اسلام ابوسفيان است

مثل بيمار كه صد بار تب و نوبه كند

دم به دم توبه كند، بشكند و توبه كند

كفر كفر است اگر مسجد اگر قرآن است

خصم خصم است اگر بوذر اگر سلمان است

پاي اين طايفه جز در پي شيطان فلج است

قبله كج نيست، نمازي كه نخواندند كج است

محو فرعون مشو، نيل شدن آسان است

سنگ پيدا كن ابابيل شدن آسان است

هر كه با عذر و بهانه است، بهل تا برود

هر كه پا بسته خانه است، بهل تا برود


شعر احد2 از شاعر افغاني محمد كاظم كاظمي.

احد1 ايشون رو يه زماني تلويزيون خيلي پخش مي‌كرد:

اي باميد كسان خفته ز خود ياد آريد

تشنه كامان غنيمت ز احد ياد آريد


این شعر رو بار اول حدودا نه یا ده سال پیش بود که خوندم و از همون موقع خیلی ازش خوشم میومده و همیشه دنبال یه بهونه ای بودم که واسه بقیه بخونمش که هیچ وقت پیش نیومد!

شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۳

خواهری و برادری

عید غدیر خم (یا بقول ماها، قوم قدیر) مبارک.

امروز عید برادریه، شاید جالب ترین خاطراتی هم که از دوره بچگی از این روز دارم اینه که زنهای فامیل یا همسایه تو این روز با هم صیغه برادری! می خوندند. (والاه، من هیچ مردی رو موقع این کارا ندیدم!)

جالبتر اینکه بعضی ها نسبت به این پیمان کاملا احساس مسئولیت می کردند و بعد از اون شاید نزدیکتر از دوتا خواهر بهم می شدند.

یاد خاله هایی که از این راه نصیبمون می شد بخیر.

شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۳

قوربان بایرامی

عید قربان (با تاخیر) مبارک، دیشب هرکار کردم نتونستم به بلاگر وارد بشم. ما که اینجا چیزی گیرمون نیومد (هرچند اونجا هم که بودم خبری نبود) ولی خوب شماها هرچی خوردید نوش جونتون.

چهارشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۳

باز هم بازرگان

امروز دهمین سالگرد مهندس بازرگان بود. دیروز و امروزهمایش بزرگداشت ایشون در حسینیه ارشاد برگزار شده. (ظاهرا قراره فردا هم، مثل سالهای قبل، مراسم سالگردشون همونجا برگزار بشه!)

...

یادش گرامی.

(کلی حرف دیگه هم داشتم که فعلا بی خیالش، نه حس و حال نوشتن دارم و نه وقتش رو)

پ.ن: محمد قوچانی هم سرمقاله امروز شرق رو در همین رابطه خیلی جالب نوشته.

سه‌شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۳

مشکلات جوونا!

خبرنگاره از طرف می پرسه:

- می بخشید، به نظر شما اصلی ترین مشکل، برای ازدواج جوونها چیه؟

- (بعد از کلی مقدمه چرت و پرت) بعله، به نظر من اصلی ترین مشکل جوونها، ازدواجه!

شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۳

1- الان چند روزی هست که برگشتم، سه هفته ای که ایران بودم چندان خوش نگذشت! حسابی سرما خوردم و تقریبا همش تو خونه موندم. هنوز هم حالم چندان خوب نیست.

2- دیشب رفتیم اسکندر رو دیدیم. فیلم به ایتالیایی بود و من چیزی حالیم نشد. ولی بنظر فیلم جالبی بود!

3- این آقای احمد قابل هم هرچی تو دلش بوده یهو ریخته بیرون: (1) و (2)