جلل الخالق
بابا دمت گرم، من دیگه کاملا کم آوردم.
ففط همون آقا روان شناسه با این افاضات جدید، تشخیص دقیق بیماری ایشون رو لطف کنن.
منه باخ نه گوندیم، یارا باخ، نه سالانیر
بخاطرالتیام عذاب وجدان خودم هم که شده باید اعتراف کنم هرچند اون مشکل اولیه برای ننوشتن (نداشتن امکان تایپ فارسی) مدتهاست که رفع شده، ولی مشکل اصلی تری (ایرادات کالیبری!) همچنان بقوت خود باقیست و مانع از نوشتن می شه.
و اما گزارش مختصر آنچه گذشت:
تقریبا یک ماهی رو دور از پیزا بودم، برای شرکت تو دو تا کنفرانس و... رفته بودم تریسته (فیزیکی ها دانند!) والان تقریبا ده روزی هست که برگشتم. پردیسۀ آی سی تی پی! تو یک موقعیت فوق العاده زیبایی قرار داره، بین کوه و جنگل و دریا. فقط یکم زیادی بارون می اومد. از خاطرات اونجا، اگه حسش باشه، بسیار می شه نوشت.
At the moment I am in the Trieste and hopefully for the next 4 weeks I won't be able to write in Persian. So I think my next post will be at the end of August.
شمعي از آتش و رنج، در خانه علي خاموش شد و علي تنها ماند. با كودكانش.
از علي خواسته بود تا او را شب دفن كنند، گورش را كسي نشناسد، آن دو شيخ از جنازهاش تشييع نكنند و علي چنين كرد.
اما كسي نميداند كه چگونه؟ و هنوز نميداند كجا؟
در خانهاش؟ يا در بقيع؟ معلوم نيست.
و كجاي بقيع؟ معلوم نيست.
آنچه معلوم است، رنج علي است، امشب، بر گور فاطمه.
مدينه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفتهاند. سكوت مرموز شب گوش به گفتوگوي آرام علي دارد.
و علي كه سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه، بيپيغمبر، بيفاطمه. همچون كوهي از درد، بر سر خاك فاطمه نشسته است.
ساعتها است.
(فاطمه فاطمه است٬ علی شریعتی٬ نقل از ایسنا)
امروز این متن شطحیات رو خوندم و پست سال قبل خودم رو (که دومین پست این وبلاگ هم بود)
و باز این حس که روز به روز دارم از باورهام و اون یه ذره انسانیتی که داشتم٬ دور میشم. غفلت٬ غفلت٬غفلت. غفلت و از خود بیخودیی که انگار تمومی نداره!
يزدی با اشاره به سخنان اخير جنتی در نماز جمعه تهران، درباره صدور حكم اعدام برای منافق نما ها گفت:
خيمه برچيده شب سرد، خروسان گفتند
سحر دهكده گل كرد، خروسان گفتند
همه گفتند و به تاكيد، كه آنك خورشيد
گر نديديد، ببينيد كه آنك خورشيد
اي جماعت نه اگر بيش، كمي عار كنيد
كي شما روزه گرفتيد كه افطار كنيد
سرفرازي نه متاعي است كه ارزان برسد
سحر آن نيست كه با بانگ خروسان برسد
سحر آن است كه بيدار شود اقيانوس
سحر آن است كه خورشيد بگويد نه خروس
الغرض بيشتر از مائده مهمان ديديم
رمه آنقدر نديديم كه چوپان ديديم
شادمان چه نمازند؟ وضو باطل بود
آب اين جوي همان از ده بالا گل بود
آسيا بود، ولي راه عمل را گم كرد
آرد را چرخ زد و چرخ زد و گندم كرد
از درختي كه چنين است، نچيدن بهتر
از چنين راه، به منزل نرسيدن بهتر
ظاهراً مرده كه پوسيد كفن ميآيد
نوح اين قوم پس از غرق شدن ميآيد
با چنين بينفسان حرف و سخن بيهوده است
ما نميميريم پس فكر كفن بيهوده است
در كفن هم اثر از وضع جنون خواهد ماند
دست ما با تيغ از خاك برون خواهد ماند
هر كه با عذر و بهانه است، خداحافظ او
هر كه پابسته خانه است، خداحافظ او
چشم از آنسان نگشوديم كه خوابش ببرد
بند از آنگونه نبستيم كه آبش ببرد
خصم گفتند و دروغ است، كه ديگر گشته
آنچناني كه توان گفت ابوذر، گشته
دل مبنديد كه صد فتنه در اين پنهان است
اين همان قصه اسلام ابوسفيان است
مثل بيمار كه صد بار تب و نوبه كند
دم به دم توبه كند، بشكند و توبه كند
كفر كفر است اگر مسجد اگر قرآن است
خصم خصم است اگر بوذر اگر سلمان است
پاي اين طايفه جز در پي شيطان فلج است
قبله كج نيست، نمازي كه نخواندند كج است
محو فرعون مشو، نيل شدن آسان است
سنگ پيدا كن ابابيل شدن آسان است
هر كه با عذر و بهانه است، بهل تا برود
هر كه پا بسته خانه است، بهل تا برود
شعر احد2 از شاعر افغاني محمد كاظم كاظمي.
احد1 ايشون رو يه زماني تلويزيون خيلي پخش ميكرد:
اي باميد كسان خفته ز خود ياد آريد
تشنه كامان غنيمت ز احد ياد آريد
این شعر رو بار اول حدودا نه یا ده سال پیش بود که خوندم و از همون موقع خیلی ازش خوشم میومده و همیشه دنبال یه بهونه ای بودم که واسه بقیه بخونمش که هیچ وقت پیش نیومد!
عید غدیر خم (یا بقول ماها، قوم قدیر) مبارک.
امروز عید برادریه، شاید جالب ترین خاطراتی هم که از دوره بچگی از این روز دارم اینه که زنهای فامیل یا همسایه تو این روز با هم صیغه برادری! می خوندند. (والاه، من هیچ مردی رو موقع این کارا ندیدم!)
جالبتر اینکه بعضی ها نسبت به این پیمان کاملا احساس مسئولیت می کردند و بعد از اون شاید نزدیکتر از دوتا خواهر بهم می شدند.
یاد خاله هایی که از این راه نصیبمون می شد بخیر.
امروز دهمین سالگرد مهندس بازرگان بود. دیروز و امروزهمایش بزرگداشت ایشون در حسینیه ارشاد برگزار شده. (ظاهرا قراره فردا هم، مثل سالهای قبل، مراسم سالگردشون همونجا برگزار بشه!)
...
یادش گرامی.
(کلی حرف دیگه هم داشتم که فعلا بی خیالش، نه حس و حال نوشتن دارم و نه وقتش رو)
پ.ن: محمد قوچانی هم سرمقاله امروز شرق رو در همین رابطه خیلی جالب نوشته.
خبرنگاره از طرف می پرسه:
- می بخشید، به نظر شما اصلی ترین مشکل، برای ازدواج جوونها چیه؟
- (بعد از کلی مقدمه چرت و پرت) بعله، به نظر من اصلی ترین مشکل جوونها، ازدواجه!
1- الان چند روزی هست که برگشتم، سه هفته ای که ایران بودم چندان خوش نگذشت! حسابی سرما خوردم و تقریبا همش تو خونه موندم. هنوز هم حالم چندان خوب نیست.
2- دیشب رفتیم اسکندر رو دیدیم. فیلم به ایتالیایی بود و من چیزی حالیم نشد. ولی بنظر فیلم جالبی بود!
3- این آقای احمد قابل هم هرچی تو دلش بوده یهو ریخته بیرون: (1) و (2)