غزلگريه
اي گره خلوت من، بهانهي هجرت من
بغض بد غربت من، در شب خيس گم شدن
بر گره خلوت من، تو گرهيي دگر مزن
يا بشكن شعر مرا، يا تو به شعرم بشكن
يا بده پرواز مرا، از نو بيآغاز مرا
يا بشكن شكن شكن، هر چه بجا مانده ز من
شعر مرا حوصله كن، درد مرا زمزمه كن
يا كه بر اين دهان من، قفل گرانتري بزن
زخم همه ستاره ها، به شانههاي خستهات
بغض بد غربت من، در شب خيس گم شدن
بر گره خلوت من، تو گرهيي دگر مزن
يا بشكن شعر مرا، يا تو به شعرم بشكن
يا بده پرواز مرا، از نو بيآغاز مرا
يا بشكن شكن شكن، هر چه بجا مانده ز من
شعر مرا حوصله كن، درد مرا زمزمه كن
يا كه بر اين دهان من، قفل گرانتري بزن
زخم همه ستاره ها، به شانههاي خستهات
به سينه ميفشارمت، تو را چه ميشود وطن؟
باز هم شهیار قنبری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر