پنجشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۴
سهشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۴
ای بابا گوگل٬ تو هم؟
این گوگل تصاویر ماهوارهای ایران رو هم گذاشته ولی تفکیکپذیری عکسها زیاد بالا نیست. البته تا جایی که من فهمیدم فعلا تنها جای ایران که نسبتا خوب میشه روش زوم کرد اطراف بوشهر هست (و البته یه بخشهایی از غرب خوزستان که اگه اشتباه نکنم تصویراش با استان بصره تو عراق مشترک هست).
-نتیجه جستجو لینک مستقیم نداره٬ ولی میتونید از اینجا بخش تصاویر ماهوارهای:
(Satellite)
رو انتخاب کنید.
اگه احیاناً اسم جایی رو که دنبالش میگردین پیدا نکرد اسم کشور اینا رو هم اضافه کنین.
-نتیجه جستجو لینک مستقیم نداره٬ ولی میتونید از اینجا بخش تصاویر ماهوارهای:
(Satellite)
رو انتخاب کنید.
اگه احیاناً اسم جایی رو که دنبالش میگردین پیدا نکرد اسم کشور اینا رو هم اضافه کنین.
یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۴
فتبارک ا... احسن الخالقین
اول از همه حکومت سفلگان را بر امت سفلهپرورمان تبریک عرض مینمایم.
تا حالا اینجوری ضدحال نخورده بودم٬ دوبار توی ۸ روز. جمعه نزدیکای ظهر تو دفتر نشسته بودم٬ یکی از دوستان زنگ زد که آی چه نشستهای که این م.الف داره برنده می شه! من دارم میرم میلان تو هم پاشو بریم. دوتایی رفتیم و ذلت رای به هاشمی رو به جان و دل خریدیم ولی افسوس که چه سود.
فعلاً برآوردهای اولیه نشون میده که از مجموع بیش از سیمیلیون نفری که حداقل توی یکی از این دو مرحله رای دادهاند٬ بنده کسخلترینشونم! : بیش از ۲۴ ساعت الافی و بیش از ۱۰۰ یورو هزینه برا رای دادن به دو نفری که از اولی چندان خوشم نمیاومد و از دومی تازه بدم هم میاومد و باخت توی هردو مرحله.
-از تمام عزیزانی که به این نتیجه اعتراض داشته و فکر میکنند که خودش شایستگی این جایگاه رو دارند استدعا میشه که مستندات خودشون رو برای من بفرستند.
من نگرانی اصلیم این بود که مامانم با توجه به روحیات ستمدیدهپروریش و نفرتی که از هاشمی داره اغفال بشه و به این م.الف رای بده. ولی در کمال مسرت و سربلندی امروز شنیدم که بهم میگفت: ... من وقتی این یارو رو بعنوان شهردار میدیدم حالم بهم میخورد٬ حالا رییسجمهور شده؟ اونم بعد خاتمی! (ترجمه بمضمون از ترکی)
توضیح: مامانم از طرفدارهای پروپاقرص خاتمی هست بطوریکه حتی منم جرات نمیکردم پیشش از خاتمی بد بگم. توی دور اولم به معین رای داده بود (بدون اینکه من اصلاً تبلیغی کرده باشم).
پس زنده باد مامان خودم که باز هم نشون داد که از خیلی از این تحصیلکردهها و روشنفکرنماها٬ روشنفکرتره (البته این قضیه کاملاً ژنتیکی هست).
با تمام این اوصاف ما دیروز بهمراه جمعی از دوستان مخلص به واتیکان مشرف شدیم تا ضمن آرزوی موفقیت برای دولت کریمه و سلامت عقل برای امت همیشه در صحنه٬ برای خودمون هم تسریع در ابتیاع ملیت از یکی از این دول استکباری رو استمداد کنیم.
-توضیح واضحات: از این سطور شدت ضربه وارده بر سر من کاملاً واضح و مبرهن است.
تا حالا اینجوری ضدحال نخورده بودم٬ دوبار توی ۸ روز. جمعه نزدیکای ظهر تو دفتر نشسته بودم٬ یکی از دوستان زنگ زد که آی چه نشستهای که این م.الف داره برنده می شه! من دارم میرم میلان تو هم پاشو بریم. دوتایی رفتیم و ذلت رای به هاشمی رو به جان و دل خریدیم ولی افسوس که چه سود.
فعلاً برآوردهای اولیه نشون میده که از مجموع بیش از سیمیلیون نفری که حداقل توی یکی از این دو مرحله رای دادهاند٬ بنده کسخلترینشونم! : بیش از ۲۴ ساعت الافی و بیش از ۱۰۰ یورو هزینه برا رای دادن به دو نفری که از اولی چندان خوشم نمیاومد و از دومی تازه بدم هم میاومد و باخت توی هردو مرحله.
-از تمام عزیزانی که به این نتیجه اعتراض داشته و فکر میکنند که خودش شایستگی این جایگاه رو دارند استدعا میشه که مستندات خودشون رو برای من بفرستند.
من نگرانی اصلیم این بود که مامانم با توجه به روحیات ستمدیدهپروریش و نفرتی که از هاشمی داره اغفال بشه و به این م.الف رای بده. ولی در کمال مسرت و سربلندی امروز شنیدم که بهم میگفت: ... من وقتی این یارو رو بعنوان شهردار میدیدم حالم بهم میخورد٬ حالا رییسجمهور شده؟ اونم بعد خاتمی! (ترجمه بمضمون از ترکی)
توضیح: مامانم از طرفدارهای پروپاقرص خاتمی هست بطوریکه حتی منم جرات نمیکردم پیشش از خاتمی بد بگم. توی دور اولم به معین رای داده بود (بدون اینکه من اصلاً تبلیغی کرده باشم).
پس زنده باد مامان خودم که باز هم نشون داد که از خیلی از این تحصیلکردهها و روشنفکرنماها٬ روشنفکرتره (البته این قضیه کاملاً ژنتیکی هست).
با تمام این اوصاف ما دیروز بهمراه جمعی از دوستان مخلص به واتیکان مشرف شدیم تا ضمن آرزوی موفقیت برای دولت کریمه و سلامت عقل برای امت همیشه در صحنه٬ برای خودمون هم تسریع در ابتیاع ملیت از یکی از این دول استکباری رو استمداد کنیم.
-توضیح واضحات: از این سطور شدت ضربه وارده بر سر من کاملاً واضح و مبرهن است.
سهشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴
عجب اوضاعی شده
راستی آقای معین! اینجوری فرق من که توی یک روز نظرم از این رو به اون رو میشه با شما چیه؟
معین یکشنبه - معین سهشنبه
هاشمی هم هنوز هیچی نشده انگار امر براش مشتبه شده:+
معین یکشنبه - معین سهشنبه
هاشمی هم هنوز هیچی نشده انگار امر براش مشتبه شده:+
دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۴
جهنم منافع شخصی٬ منم با هاشمی
نه من نمیتونم تا این حد خبیث باشم! پس همه حرفای دیروزم رو پس میگیرم٬ اون نوشته هرچند کاملا
جدی بود ولی فقط میشه به حساب بخشی از هذیانهای دو روز گذشتم گذاشتش.
یه چیز دیگه رو هم باید تصحیح کنم: من اصلا از هاشمی متنفر نیستم حداکثر ازش بدم میآد من حتی از احمدی نژاد هم نمیتونم متنفر باشم تنها مشکلم اینه که اونو در حد و اندازه یه مدیرکل هم نمیدونم چه برسه به ریاست جمهوری (شاید برای مسئولیت سازمان تبلیغات اسلامی یا یه چیزی تو این مایه ها بد نباشه). هرچند که هیچ کدوم از اون هفت نفر هم تو اون حد نبودن. رای من به معین صرفاً رای به اون شعارها بود چون میدونستم رای نیاوردنش یعنی اینکه چیزایی مثل دموکراسی٬ حقوق بشر٬ گروههای حدف شده و ... دغدغه مردم نیست. (که البته همینطور هم شد)
پس الان منم موافق اینم هر چند هنوز مطمئن نیستن خودم اصلا روحیه وقت و هزینه کردن برای رای دادن دوباره رو داشته باشم (هر چند تا جمعه هنوز ۴ روز مونده):
همميهنان گرامي؛
با توجه به نتايج اعلام شده انتخابات رياست جمهوري كه حكايت از آن دارد كه آقايان هاشمي رفسنجاني و احمدينژاد به دور دوم راه يافتهاند، ما امضا كنندگان بيانيه زير عليرغم آنكه مواضع كاملا متفاوتي در مرحله اول انتخابات داشتهايم، از آقاي اكبر هاشمي رفسنجاني در مرحله دوم انتخابات حمايت كرده و به طور جدي از همگان ميخواهيم تا براي جلوگيري از آنچيزي كه به عقيده ما يك فاجعه بسيار نزديك و در كمين است، به هاشمي رفسنجاني راي دهند.
از تمامي فرهيختگان منتقدي كه به آينده و سرنوشت ايران اهميت ميدهند ميخواهيم تا در شرايط كنوني، از بحثها و نقدهاي تفرقهافكن خودداري كرده و ضمن رايدادن به هاشمي رفسنجاني ديگران را نيز دعوت به راي دادن به ايشان كنند
جدی بود ولی فقط میشه به حساب بخشی از هذیانهای دو روز گذشتم گذاشتش.
یه چیز دیگه رو هم باید تصحیح کنم: من اصلا از هاشمی متنفر نیستم حداکثر ازش بدم میآد من حتی از احمدی نژاد هم نمیتونم متنفر باشم تنها مشکلم اینه که اونو در حد و اندازه یه مدیرکل هم نمیدونم چه برسه به ریاست جمهوری (شاید برای مسئولیت سازمان تبلیغات اسلامی یا یه چیزی تو این مایه ها بد نباشه). هرچند که هیچ کدوم از اون هفت نفر هم تو اون حد نبودن. رای من به معین صرفاً رای به اون شعارها بود چون میدونستم رای نیاوردنش یعنی اینکه چیزایی مثل دموکراسی٬ حقوق بشر٬ گروههای حدف شده و ... دغدغه مردم نیست. (که البته همینطور هم شد)
پس الان منم موافق اینم هر چند هنوز مطمئن نیستن خودم اصلا روحیه وقت و هزینه کردن برای رای دادن دوباره رو داشته باشم (هر چند تا جمعه هنوز ۴ روز مونده):
همميهنان گرامي؛
با توجه به نتايج اعلام شده انتخابات رياست جمهوري كه حكايت از آن دارد كه آقايان هاشمي رفسنجاني و احمدينژاد به دور دوم راه يافتهاند، ما امضا كنندگان بيانيه زير عليرغم آنكه مواضع كاملا متفاوتي در مرحله اول انتخابات داشتهايم، از آقاي اكبر هاشمي رفسنجاني در مرحله دوم انتخابات حمايت كرده و به طور جدي از همگان ميخواهيم تا براي جلوگيري از آنچيزي كه به عقيده ما يك فاجعه بسيار نزديك و در كمين است، به هاشمي رفسنجاني راي دهند.
از تمامي فرهيختگان منتقدي كه به آينده و سرنوشت ايران اهميت ميدهند ميخواهيم تا در شرايط كنوني، از بحثها و نقدهاي تفرقهافكن خودداري كرده و ضمن رايدادن به هاشمي رفسنجاني ديگران را نيز دعوت به راي دادن به ايشان كنند
من به احمدینژاد رای میدم!!!
توجه: من آدم طنزگویی نیستم ٬ برای دروغ سیزده گفتن هم فکر میکنم دیگه خیلی دیر باشه٬ پس این متن تا حدود زیادی جدیه!
دو روز گذشته بیتردید جزو مزخرفترین روزهای زندگیم بود٬(همونطوری که هشت سال پیش همین موقع بدون اغراق شادترین مقطعش بود). علیرغم نفرتی که از هاشمی (خودش٬ حرف زدنش٬ رفتار و سکناتش٬ ادبیاتش و ....) داشتم٬ چندین مرتبه تصمیم گرفتم به هرکسی که میشناسم٬ با ایمیل و تلفن و ...٬ التماس کنم که بهش رای بدن. قضیه انتخابات سال ۲۰۰۲ فرانسه و به دور دوم رفتن ژان ماری لوپن نئوفاشیست و حمایت گروههای چپ از شیراک دویست بار اومده توی ذهنم. همش میخواستم تصور کنم که با احمدینژاد چند سال دیگه اوضاع ایران ممکنه چجوری بشه؟ (البته اگه دیگه ایرانی وجود داشته باشه). مسخرهترین چیزی که بذهنم میرسید اوضاع تحقیقات علمی بود٬ اینکه مثلاً جوایز خوارزمی سال بعد رو به چه تیپ طرحهایی ممکنه بدن؟ با همه اینا اصلاً نمیتونستم خودمو متقاعد کنم که به هاشمی رای بدم و براش تبلیغ کنم.
تا اینکه امروز عصر به این نتیجه کاملاً خودخواهانه رسیدم که انتخاب احمدینژاد هرچقدر هم که برا ایران و مردمش شر باشه برای شخص من سر تا پا خیره!
در حال حاضر برنامه من برا آینده (بر خلاف اکثر دوستانی که برا ادامه تحصیل میان اینور) برگشتن به ایران در عرض حداکثر۴-۵ سال آینده (بعد از تقریبا ۲ سال دکتری و احتمالاً ۲-۳ سال فوق دکتری) و پیدا کردن یه پوزیشن تو اونجاست و به همه مشکلات این کار بخصوص سختی کار علمی کردن توی ایران واقفم. ولی انتخاب شدن شخصی مثل احمدینژاد یعنی قطع امید کامل از آیندهی روشنی برای ایران (حداقل تا پایان عمر من)٬ و این دوتا راهکار رو پیش روی من میگذاره:
اول: فراموش کردن کامل جایی به اسم ایران و برنامه ریزی برای زندگی مادام الامر تو یه جای دیگه که برا آدم بینستالژیکی! مثل من کار خیلی سختی نمیتونه باشه. تنها دلبستگیم تو خانوادم خواهد بود که در کوتاه مدت هیچ آسیبی از شرایط پُست-احمدینژادی نخواهند دید و برای بلند مدت هم براش راه حلهایی دارم.
دوم: تزویر و ظاهر سازی و همکاری با این قشر و شنا کردن تو دریای بیکران الطاف الهی!!!
دولت این شخص (همانند خودش) متعلق به اعضاء بسیج دانشجویی خواهد بود. حداقل در دوره لیسانس بین دوستان بسیجیم (همانند دوستان انجمنیم) چهره چندان منفی از خودم بجا نگذاشتهام (البته شاید بجز چند اظهار نظر)٬ دوستانی که اکثراً به همین جریان متصلند. تجدید دیدار با اونها در اولین سفرم به ایران (احتمالا ۲ ماه دیگه) و برگشت مستقیم به کشور پس از اتمام تحصیل تو اینجا (کی حس و حال پست-داک رو داره) و رفتن به دانشگاهی مثل قم برا ۲-۳ سال ٬ تحصیل کمی علوم حوزوی (که زمانی شدیداً دوست داشتم کنار درسای دانشگاه امتحانش کنم) تو جایی مثل حوزه امام تو محضر استاد مصباح٬ حتی کسی به خنگی من رو میتونه جزو نخبگان و نظریه پردازان اون طیف قرار بده (بخصوص که من همین الانشم قدرت تئوری بافی و سفسطه کردنم بد نیست) و سریعاً درهای پیشرفت رو جلوم باز کنه. (البته احتمالا همین فردا باید اکانت ارکاتم تو حذف کنم که خیلی ضایعه)
برای راه اول مهمترین مشکلی که میتونه پیش بیاد اینه که روابط ایران با بقیه کشورها اونقدر بهم بریزه که گرفتن ویزا ازشون تقریبا غیر ممکن بشه٬ که در صورت انتخاب این راه باید از همین حالا بفکر گرفتن شهروندی از یه کشور دیگه باشم که کوتاهترین راههاش رو همتون بهتر از من میدونید.
ولی مهمترین ریسک انتخاب راه دوم اینه که روزی که سکه اینا از رونق بیفته خشتکم روی سرمه٬ که با توجه به شرایط اجتماعی موجود تو کوتاه مدت (۳۰-۴۰ سال آینده) همچین خطری خیلی غیر محتمله و اگر هم همچین اتفاقی بیافتده٬ اون جریان جایگزین که دیگه تندرو تر از اینا نخواهد بود٬ و علیالاصول به نیروهای علمی نباید کاری داشته باشه. فقط باید حواسم باشه که تا حد ممکن کمتر دستم به جنایتهاشون آلوده بشه و اگه لازم شد توی یه فرصت مناسب بتونم راهم رو ازشون جدا کنم.
- دوباره اعتراف میکنم که این یه راهکار کاملا خودخواهانه و بر مبنای منافع شخصیه.
از دوستانی که احیاناٌ اینجا رو میخونن میخوام که اشکالات احتمالی این راهها رو بهم بگن و برای انتخاب یکی از این دو تا راهنماییم کنن.
یه توضیح: من همیشه حتی تو تصمیمهای خیلی ساده شدیدا دچار شک و تردید میشم این بار خیلی عجیبه که بعد از اینکه به این نتیجه رسیدم آرامش عجیبی پیدا کردم. تا جایی که یادم میآد فقط یک بار٬ تقریباً یک سال و نیم پیش٬ که در واقع مهمترین تصمیم زندگیم رو داشتم میگرفتم همچین آرامشی داشتم (هرچند که بعدش تو اون قضیه کاملا گند زدم).
دو روز گذشته بیتردید جزو مزخرفترین روزهای زندگیم بود٬(همونطوری که هشت سال پیش همین موقع بدون اغراق شادترین مقطعش بود). علیرغم نفرتی که از هاشمی (خودش٬ حرف زدنش٬ رفتار و سکناتش٬ ادبیاتش و ....) داشتم٬ چندین مرتبه تصمیم گرفتم به هرکسی که میشناسم٬ با ایمیل و تلفن و ...٬ التماس کنم که بهش رای بدن. قضیه انتخابات سال ۲۰۰۲ فرانسه و به دور دوم رفتن ژان ماری لوپن نئوفاشیست و حمایت گروههای چپ از شیراک دویست بار اومده توی ذهنم. همش میخواستم تصور کنم که با احمدینژاد چند سال دیگه اوضاع ایران ممکنه چجوری بشه؟ (البته اگه دیگه ایرانی وجود داشته باشه). مسخرهترین چیزی که بذهنم میرسید اوضاع تحقیقات علمی بود٬ اینکه مثلاً جوایز خوارزمی سال بعد رو به چه تیپ طرحهایی ممکنه بدن؟ با همه اینا اصلاً نمیتونستم خودمو متقاعد کنم که به هاشمی رای بدم و براش تبلیغ کنم.
تا اینکه امروز عصر به این نتیجه کاملاً خودخواهانه رسیدم که انتخاب احمدینژاد هرچقدر هم که برا ایران و مردمش شر باشه برای شخص من سر تا پا خیره!
در حال حاضر برنامه من برا آینده (بر خلاف اکثر دوستانی که برا ادامه تحصیل میان اینور) برگشتن به ایران در عرض حداکثر۴-۵ سال آینده (بعد از تقریبا ۲ سال دکتری و احتمالاً ۲-۳ سال فوق دکتری) و پیدا کردن یه پوزیشن تو اونجاست و به همه مشکلات این کار بخصوص سختی کار علمی کردن توی ایران واقفم. ولی انتخاب شدن شخصی مثل احمدینژاد یعنی قطع امید کامل از آیندهی روشنی برای ایران (حداقل تا پایان عمر من)٬ و این دوتا راهکار رو پیش روی من میگذاره:
اول: فراموش کردن کامل جایی به اسم ایران و برنامه ریزی برای زندگی مادام الامر تو یه جای دیگه که برا آدم بینستالژیکی! مثل من کار خیلی سختی نمیتونه باشه. تنها دلبستگیم تو خانوادم خواهد بود که در کوتاه مدت هیچ آسیبی از شرایط پُست-احمدینژادی نخواهند دید و برای بلند مدت هم براش راه حلهایی دارم.
دوم: تزویر و ظاهر سازی و همکاری با این قشر و شنا کردن تو دریای بیکران الطاف الهی!!!
دولت این شخص (همانند خودش) متعلق به اعضاء بسیج دانشجویی خواهد بود. حداقل در دوره لیسانس بین دوستان بسیجیم (همانند دوستان انجمنیم) چهره چندان منفی از خودم بجا نگذاشتهام (البته شاید بجز چند اظهار نظر)٬ دوستانی که اکثراً به همین جریان متصلند. تجدید دیدار با اونها در اولین سفرم به ایران (احتمالا ۲ ماه دیگه) و برگشت مستقیم به کشور پس از اتمام تحصیل تو اینجا (کی حس و حال پست-داک رو داره) و رفتن به دانشگاهی مثل قم برا ۲-۳ سال ٬ تحصیل کمی علوم حوزوی (که زمانی شدیداً دوست داشتم کنار درسای دانشگاه امتحانش کنم) تو جایی مثل حوزه امام تو محضر استاد مصباح٬ حتی کسی به خنگی من رو میتونه جزو نخبگان و نظریه پردازان اون طیف قرار بده (بخصوص که من همین الانشم قدرت تئوری بافی و سفسطه کردنم بد نیست) و سریعاً درهای پیشرفت رو جلوم باز کنه. (البته احتمالا همین فردا باید اکانت ارکاتم تو حذف کنم که خیلی ضایعه)
برای راه اول مهمترین مشکلی که میتونه پیش بیاد اینه که روابط ایران با بقیه کشورها اونقدر بهم بریزه که گرفتن ویزا ازشون تقریبا غیر ممکن بشه٬ که در صورت انتخاب این راه باید از همین حالا بفکر گرفتن شهروندی از یه کشور دیگه باشم که کوتاهترین راههاش رو همتون بهتر از من میدونید.
ولی مهمترین ریسک انتخاب راه دوم اینه که روزی که سکه اینا از رونق بیفته خشتکم روی سرمه٬ که با توجه به شرایط اجتماعی موجود تو کوتاه مدت (۳۰-۴۰ سال آینده) همچین خطری خیلی غیر محتمله و اگر هم همچین اتفاقی بیافتده٬ اون جریان جایگزین که دیگه تندرو تر از اینا نخواهد بود٬ و علیالاصول به نیروهای علمی نباید کاری داشته باشه. فقط باید حواسم باشه که تا حد ممکن کمتر دستم به جنایتهاشون آلوده بشه و اگه لازم شد توی یه فرصت مناسب بتونم راهم رو ازشون جدا کنم.
- دوباره اعتراف میکنم که این یه راهکار کاملا خودخواهانه و بر مبنای منافع شخصیه.
از دوستانی که احیاناٌ اینجا رو میخونن میخوام که اشکالات احتمالی این راهها رو بهم بگن و برای انتخاب یکی از این دو تا راهنماییم کنن.
یه توضیح: من همیشه حتی تو تصمیمهای خیلی ساده شدیدا دچار شک و تردید میشم این بار خیلی عجیبه که بعد از اینکه به این نتیجه رسیدم آرامش عجیبی پیدا کردم. تا جایی که یادم میآد فقط یک بار٬ تقریباً یک سال و نیم پیش٬ که در واقع مهمترین تصمیم زندگیم رو داشتم میگرفتم همچین آرامشی داشتم (هرچند که بعدش تو اون قضیه کاملا گند زدم).
شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۴
صلاح مملکت خویش رو خودتون میدونید منو سنه نه!
خستگی دیروز بدجوری موند تو تنم. دیشب وقتی یکی از بچهها زنگ زد و گفت که تو بعضی جاها معین تا ۸۰٪ آرا رو آورده کم مونده بود از پنجره قطار بپرم بیرون! ولی صبح که اومدم اینجا و دیدم که...
مشارکت مردم که تو کل کشور خیلی خوب بوده٬ ولی ضاهراً تو تهران (و احتمالاً شهرای بزرگ دیگه) خیلی پایینه٬ که معین هم از همینجا ضربه خورده.
تقلب وسیع رو بعید میدونم٬ ایراد و اشکالی هم اگه باشه در حد همون جابجا شدن کروبی و احمدی نژاده. اصلا چه فرقی دیگه میکنه؟ مهم این واقعیته که دموکراسی و حقوق بشر واسه عامه مردم اصلا معنی نداره. اینجا اصلا کسی مثل کروبی باید رئیس جمهور بشه که دغدغههای مردم رو بهتر حالیشه.
حتی اگه این حرفا درباره بسیج نیروها واسه رای به احمدی نژاد هم درست باشه چیزی از سلامت انتخابات کم نمیکنه٬ نیروهای نظامی هم مثل همه یه سهم رای دارن٬ اینکه اونا تونستن نیروهای خودشون رو یه جا جمع کنن تازه یه نکته مثبت براشون بحساب میآد که اصلاح طلبا و ملی-مذهبیها یا اصلاً همچین نیرویی ندارن یا نتونستن ازش استفاده کنن (که البته من فکر میکنم که اولی درستره).
من همش فکر میکردم که چرا باید ۲۵ سال طول بکشه تا مردم به حرفای مهندس بازرگان برسن! ولی ضاهراً ۲۵ سال فقط برا روشنفکرامون لازم بوده.
اینارو ولش من خودم موندم چیکار کنم٬ تابستون رو میخواستم یه سر بیام ایران٬ الان دیگه اصلاً حس و حالشو ندارم از طرفی هم میترسم که تا سال بعد اونقده خر تو خر بشه که دیگه اصلاً نشه اومد.
مشارکت مردم که تو کل کشور خیلی خوب بوده٬ ولی ضاهراً تو تهران (و احتمالاً شهرای بزرگ دیگه) خیلی پایینه٬ که معین هم از همینجا ضربه خورده.
تقلب وسیع رو بعید میدونم٬ ایراد و اشکالی هم اگه باشه در حد همون جابجا شدن کروبی و احمدی نژاده. اصلا چه فرقی دیگه میکنه؟ مهم این واقعیته که دموکراسی و حقوق بشر واسه عامه مردم اصلا معنی نداره. اینجا اصلا کسی مثل کروبی باید رئیس جمهور بشه که دغدغههای مردم رو بهتر حالیشه.
حتی اگه این حرفا درباره بسیج نیروها واسه رای به احمدی نژاد هم درست باشه چیزی از سلامت انتخابات کم نمیکنه٬ نیروهای نظامی هم مثل همه یه سهم رای دارن٬ اینکه اونا تونستن نیروهای خودشون رو یه جا جمع کنن تازه یه نکته مثبت براشون بحساب میآد که اصلاح طلبا و ملی-مذهبیها یا اصلاً همچین نیرویی ندارن یا نتونستن ازش استفاده کنن (که البته من فکر میکنم که اولی درستره).
من همش فکر میکردم که چرا باید ۲۵ سال طول بکشه تا مردم به حرفای مهندس بازرگان برسن! ولی ضاهراً ۲۵ سال فقط برا روشنفکرامون لازم بوده.
اینارو ولش من خودم موندم چیکار کنم٬ تابستون رو میخواستم یه سر بیام ایران٬ الان دیگه اصلاً حس و حالشو ندارم از طرفی هم میترسم که تا سال بعد اونقده خر تو خر بشه که دیگه اصلاً نشه اومد.
جمعه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۴
فراخی و مشنگی همزمان
قرار بود امروز صبح اول وقت پاشم برم میلان برا رای دادن ولی مشکلات ناشی از کالیبر بالا نگذاشت! ضمن پوزش از امت همیشه در صحنه! دارم همه سعی خودم رو میکنم که بر این اشکال فنی فائق بشم.
در ضمن اگرم نرفتم به کسی ربطی نداره٬ این جماعت خودشون گشادیشون میشه تا سر کوچه برن٬ اونوقت من باید یه مسیر تقریبا ۶ ساعته (۱) از اینجا تا کنسولگری ایران تو میلان رو برم ؟ یعنی حداقل ۱۵ ساعت الافی و ۵۰ یورو هزینه
ولی با همه اینا من **خل تر از این حرفام! دارم میرم (:
(۱) ۲۰ دقیقه از اینجا تا ایستگاه قطار٬ ۴/۵ ساعت از اونجا تا ایستگاه میلان و حدود ۴۰-۵۰ دقیقه هم از اونجا تا محل اخذ رای.
در ضمن اگرم نرفتم به کسی ربطی نداره٬ این جماعت خودشون گشادیشون میشه تا سر کوچه برن٬ اونوقت من باید یه مسیر تقریبا ۶ ساعته (۱) از اینجا تا کنسولگری ایران تو میلان رو برم ؟ یعنی حداقل ۱۵ ساعت الافی و ۵۰ یورو هزینه
ولی با همه اینا من **خل تر از این حرفام! دارم میرم (:
(۱) ۲۰ دقیقه از اینجا تا ایستگاه قطار٬ ۴/۵ ساعت از اونجا تا ایستگاه میلان و حدود ۴۰-۵۰ دقیقه هم از اونجا تا محل اخذ رای.
یه مشت لینک
میدونم که دیگه خیلی دیره ولی لینک چند تا از فیلمهای تبلیغاتی معین (واسه اینکه تو تاریخ ثبت بشه):
۱- مراسم پاسداشت آزادی
۲- کلیپ تبلیغاتی
۳- مصاحبه حجاریان با معین
۴- گفتگوی رضا خاتمی با نسیمیها (نسل سومیها) قسمت اول و قسمت دوم
۵- مراسم حامیان دکتر معین تو زمین ورزشی دانشگاه تهران
۱- مراسم پاسداشت آزادی
۲- کلیپ تبلیغاتی
۳- مصاحبه حجاریان با معین
۴- گفتگوی رضا خاتمی با نسیمیها (نسل سومیها) قسمت اول و قسمت دوم
۵- مراسم حامیان دکتر معین تو زمین ورزشی دانشگاه تهران
چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۴
شوت بودن من و شوت بودن یاهو
-از (دیگر) نشانههای کاملا شوت بودن من هم همین بس که این یارو شون پن رو اصلاً نمیشناسم! اولش گفتم شاید اسمش یادم رفته ولی حتی عکسش رو هم هرچی نیگا میکنم فایدهای نداره! فقط منو یاده اون بازیگر مسخره مثلا طنز! تلویزیون٬ (که حتی اسم اونم یادم نیست) میندازه!!!
-این روزا هرچی بازدید کننده به این وبلاگ اومدن دنبال عکسها (یا خبرهای) عروسی یه بنده خدایی بودن! همین الان که تو یاهو (ازدواج عل/ی دای/ی) رو سرچ کردم اینجا رو اولین و هفتمین یافته از ۹۸۷ تا لیست کرده بود!!!!!
همینه که میگم تا وقتی گوگل هست بقیه باید بوق بزنن. از اونایی هم که میان و دست خالی برمیگردن معذرت میخام.
-این روزا هرچی بازدید کننده به این وبلاگ اومدن دنبال عکسها (یا خبرهای) عروسی یه بنده خدایی بودن! همین الان که تو یاهو (ازدواج عل/ی دای/ی) رو سرچ کردم اینجا رو اولین و هفتمین یافته از ۹۸۷ تا لیست کرده بود!!!!!
همینه که میگم تا وقتی گوگل هست بقیه باید بوق بزنن. از اونایی هم که میان و دست خالی برمیگردن معذرت میخام.
یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴
صاف وساده
به لطف لینک پژواک تردیدها مصاحبه حجاریان با معین رو دیدم. در کل بد نبود بخصوص که حجاریان سعی میکرد تا حد ممکن پاسخهای صریح از معین بگیره. ولی مصاحبه شور و هیجان اصلا نداشت و خیلی هم صاف و ساده بود تو این بازار مکارهای که بقیه نامزدا بزور پول را انداختن این چقدر جلوه کنه نمیدونم!
مخاطب حرفاش هم بنظر بیشتر قشر نخبه جامعه بودن تا مردم عادی. همین حجاریان رو مگه مردم کوچه بازار چقدر یادشون مونده! البته اون تشکر آخر معین نسبتاً خوب بود.
مخاطب حرفاش هم بنظر بیشتر قشر نخبه جامعه بودن تا مردم عادی. همین حجاریان رو مگه مردم کوچه بازار چقدر یادشون مونده! البته اون تشکر آخر معین نسبتاً خوب بود.
جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۴
پنجشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۴
wow
یکی شناسنامه منو بهم برسونه
البته اگه معین بخواد همه اینا رو تو کابینه اش جا بده با یه سری از مشارکتیها و مجاهدین انقلاب بیشتر شبیه هفته بیجار میشه تا کابینه.
از طرفی هم این خبر درست مال همون روزیه که نهضت آزادی و ملی-مذهبی ها ار معین حمایت کردن! آخه مگه خاله بازیه؟ هر چند من با اکثر این آدما موافقم (و اصلاً تنها بخاطر حمایت ایناست که از معین هم خوشم میآد ) ولی به این سرعت وزیرا رو مشخص کردن تنها نتیجش یه کابینه ناکارآمده.
این کارا واسه در آوردن لج بعضیا خیلی خوبه و لی مردم عادی مگه چقدر اینارو میشناسن و یا اصلاً براشون مهمه؟
البته اگه معین بخواد همه اینا رو تو کابینه اش جا بده با یه سری از مشارکتیها و مجاهدین انقلاب بیشتر شبیه هفته بیجار میشه تا کابینه.
از طرفی هم این خبر درست مال همون روزیه که نهضت آزادی و ملی-مذهبی ها ار معین حمایت کردن! آخه مگه خاله بازیه؟ هر چند من با اکثر این آدما موافقم (و اصلاً تنها بخاطر حمایت ایناست که از معین هم خوشم میآد ) ولی به این سرعت وزیرا رو مشخص کردن تنها نتیجش یه کابینه ناکارآمده.
این کارا واسه در آوردن لج بعضیا خیلی خوبه و لی مردم عادی مگه چقدر اینارو میشناسن و یا اصلاً براشون مهمه؟
سهشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۴
چهارشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۴
اشتراک در:
پستها (Atom)