پنجشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۳

بی انصاف

اينجا همه چيزش به کنار ولی ماه رمضونش خيلی حال گيريه، بجز گشنگی کشيدن از بقيه چيزاش خبری نيست، مخصوصاً اين روزا که شبهای قدر هم هست.

بزرگترين مشکلش هم سحری خوردنشه، بدون سحری که اصلاً نميتونم طاقت بيارم، حالا درست کردن سحری واسه من که نيمرو درست کردن هم بلد نبودم يه طرف، سر و صدايی هم که نصف شب واسه گرم کردن و خوردنش را ميندازم يه طرف. بنده خدا اين صاحب خونم اينا فکر ميکنند زده به سرم هر شب پا ميشم و درنگ و دورونگ را ميندازم.

افطارها هم که يه جور ديگه اينجا برنامه داريم، از اذون تا وقتی که اينجا شام بدن يه دو ساعتی فاصله هست، من هم معمولاً واسه خوردن يه چيزايی همراه ميارم، چند روز پيش يه جور کيک شبيه تی تاپ های خودمون ديدم و گرفتم ديروز که داشتم از اونا ميخوردم احساس کردم يه بوی خيلی عجيب و آشنايی داره مياد، کلی که فکر کردم ديدم بوی تزريقاتيه، تعجب که اين بو از کجاست، ما که اينجا تزريقاتی نداشتيم. بعد که ديدم داره از همين کيکه مياد تازه فهميدم که بوی الکله، اول باور نکردم، شکلات الکلی ديده بودم ولی فکر نميکردم که ديگه به اين تی تاپ هم رحم نکنن، بعدش که اومدم و به زور اين مترجم گوگل ترجمش کردم فهميدم که بع له، 8.5 درصد الکل داره، کلی ضد حال که هم چند روزه دارم با اينا افطار ميکنم و هم اينکه کلی از اينا رو دستم باد کرده. من فقط نميفهمم اين 8.5 درصد رو چجوری به خورد اين دادن.

هیچ نظری موجود نیست: