دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۸
یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۸
My social life
چرتکه گوشی تلفنم نشون میده که توی یک سال و چند ماه گذشته چهل و دو ساعت و پنجاه و یک دقیقه و بیست و سه ثانیه مکالمه تلفنی داشتم. از این چهل و دو ساعت و پنجاه و یک دقیقه و بیست و سه ثانیه، سی و هشت ساعت و بیست و نه دقیقه و پنجاه و چهار ثانیه اون تماسهای ملت با من بوده و فقط چهار ساعت و بیست و یک دقیقه و بیست و نه ثانیه تماسهای من با بقیه. تازه از این چهار ساعت و بیست و یک دقیقه و بیست و نه ثانیه هم قسمت عمدهش در پاسخ میس-کالهای ملت بوده.
پ.ن: از اونجایی که هزینه تماس ورودی و خروجی! یکسان هست، فاکتور خساست نمیتونسته خیلی موثر بوده باشه.
پ.ن: از اونجایی که هزینه تماس ورودی و خروجی! یکسان هست، فاکتور خساست نمیتونسته خیلی موثر بوده باشه.
جمعه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۸
شرف
من چمدان قاتلهایی را که چمدان کس دیگری را دزدیده بودند بلند کردم، و به این کارم افتخار میکردم، و هیچ نمیفهمیدم که چهقدر این فخر من حقیر و بیشأن است. در سالهای بعدی پی بردم که بسیار اندکاند آن چیزهایی که بتوانند جایگزین شرفِ از دسترفته، اخلاق آسیبدیده شوند، و شاید برای همین بود که تا جایی که میشد جان کندم که این اصول را در طول رژیم کمونیستی حفظ کنم
و
اینا رو اینجا نوشتم که یادم نره روح پراگ رو بخونم .
و
اینا رو اینجا نوشتم که یادم نره روح پراگ رو بخونم .
اشتراک در:
پستها (Atom)